عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : پنج شنبه 28 اسفند 1393
بازدید : 574
نویسنده : آوا فتوحی

پیشاپیش



:: برچسب‌ها: بهار , شکوفه , نگاه , سلام , ما , نو , مبارک , ,
تاریخ : پنج شنبه 28 اسفند 1393
بازدید : 556
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : پنج شنبه 28 اسفند 1393
بازدید : 806
نویسنده : آوا فتوحی



:: برچسب‌ها: آدما , کمبود , آزار , ,
تاریخ : پنج شنبه 28 اسفند 1393
بازدید : 467
نویسنده : آوا فتوحی



:: برچسب‌ها: بهروز عرب زاده , ,
تاریخ : پنج شنبه 28 اسفند 1393
بازدید : 644
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : پنج شنبه 28 اسفند 1393
بازدید : 384
نویسنده : آوا فتوحی



:: برچسب‌ها: نیما یوشیج , ,
تاریخ : پنج شنبه 28 اسفند 1393
بازدید : 427
نویسنده : آوا فتوحی

به پاس تولد یک منتقد، مترجم و شاعر استاد عبدالعلی دست­غیب

نویسنده: فیض شریفی

فرمودی بیا که وقت از دست می­ رود، دارم، می­ خواهم کتابی چاپ کنم به نام «غزلِ خداحافظی را می­ خوانم.»
گفتی: من دیگر بارِ خود را بسته­ ام، کار خود را کرده ­ام و آتش به انباره ­ی خود زده­ ام و مشغولِ مُردنِ خود هستم.
آن روزها فکر می­ کردم حرف زدن، نوشتن با شما نمی­ چسبد. خشن هستی، پنبه­ ی همه­ ی اهل قلم را زده ­ای. زیرپای خیلی­ ها را در نقد خالی کرده­ ای، از کجا معلوم است که با ما مهربان باشی.
من سرِ آمدنم نبود، ولی از سرِ اتفاق بهار در دستانم افتاده بود، آمدم، دیدم در آستانه­ ی هشتاد و اند سالگی هرگز پیر نشده­ ای، مثل روزهای اول خود مانده ­ای. شوخ و طنّازتر شده­ ای. تازه بعد از «غزل خداحافظی» هشت کتاب در حال چاپ داری. هنوز حوصله­ ی آن را داری که رُمان­های هزاران صفحه­ ای بخوانی و کتاب­ه ای قطور و قوی­ هیکل چاپ کنی. هنوز هم مشتاقان و شاگردان را با سعه­ ی صدر به حضور می­ پذیری.
ادبیات و فلسفه، مثل رایحه­ هایی سرگردان در کلام و بر کلام تو می­ وزد. تبختُر نداری، کبکبه و دبدبه نداری. اول منتقدِ خود هستی، بعد به نقد دیگران می­ نشینی. در برابر پیر و جوان، عاميو عالم برمی­ خیزی. وسیع­ المشربی. مثل بعضی­ها نیستی که بی­ دلیل فحش می­ دهند. بی­دلیل از شکل و شمایلت ایراد می­ گیرند. بی­ دلیل می­ پرسند کجا می­روی، کجا می­آیی، چه می­کنی...
راستِ حسینی اول کار تصور می­ کردم، اگر در جلسات ادبی شما شرکت کنم، در همان هفته­ای اول چنته­ ات خالی می­ ماند. اکنون که یک سال و اندی می­ گذرد، می­ بینم که کم نمی­ آوری، مرتباً کتاب می­ خوانی و حاشیه می­ نویسی تا از قافله عقب نمانی. حتی می­گویی چیزی هم دارم یاد می­ گیرم.
حالا دو کتاب از سخنان رو در رو، در برابر من است. دریاست، از هر کجایش می­ شود، می­توان آب برداشت. بسیار شیفتگان علم و ادب و فلسفه در آینده هم خواهیم دید که کانال­کشی کنند و از سخنان شما درس بگیرند و کتابی بنویسند و مزرعه­ ی خود را سیراب کنند.
چه بسیار دیده­ ام دوستان و شاگردان شما که در این هوای گرم یا سرد، در همین سالن محقر خانه­ ی شما نشسته بودند یا سر پا به حرف­ های شما گوش می­ کردند. استخوان­هایت داشت می­ درخشید و چهره­ ات گُل می­ انداخت و شعله­ های عشق و محبت در نفس­هایت بیرون می­ جهید.
پیری و سالخوردگی چیست، کدام است، این شانه­ های ستبر جهانی را به دوش کشیده­ اند.
در هر تضاد و تناقض، در هر جنگ و تصادم، تنها فرهیختگان هستند که از زیر جنگ­های خانمان سوز، ققنوس­وار از خاکستر خود برمی­ خیزند و تاج از میانه­ ی شیران می­ ربایند.
حالا از آن زمانی که گفتی: «غزلِ خداحافظی را می­خوانم» خیلی­ ها رفته­ اند و چندین و چند نفر دیگر هم که بروند، ما کوتاه نمی­ آییم و به این راحتی صحنه را خالی نمی­ کنیم. حالا اگر بال­های زمان بر جبین ما چینِ هزار موج بیندازد، یاما را به پرتگاهِ دور جهان پرت کند، باز هم نفس­های معطرمان جهان را خوشبو خواهد کرد. و من و امثال من و این جوانان که چون صدف تو را در بر گرفته­ اند، چقدر بختیار بوده ­اند که سالیان متمادی از دوران دبیرستان تو را داشته­ اند، تو را دارند.
استاد! شما چنان در ادبیات تخمیر شده ­اید که یادتان رفته است در تهران گمشدگانی دارید، چندی به فکر حریفان دل ریش باش... من می­ خواهم بروم، به احترام شما برمی­خیزم و به پاس هشتاد و اندی سال زندگی پربرکت برایت دست می­ زنم. از دستِ من کاری بیش از این برنمی ­آید.

 



:: برچسب‌ها: فیض شریفی , دست غیب , وب , نت , ,
تاریخ : پنج شنبه 28 اسفند 1393
بازدید : 718
نویسنده : آوا فتوحی



:: برچسب‌ها: سهراب سپهری , ,
تاریخ : پنج شنبه 28 اسفند 1393
بازدید : 461
نویسنده : آوا فتوحی

دستغیب: تبلیغ یک نوع کتاب در صداوسیما نتیجه عکس می‌دهد

عبدالعلی دستغیب، منتقد پیشکسوت کشورمان معتقد است که تبلیغ فقط یک نوع کتاب یا یک ناشر یا نویسنده در تلویزیون نتیجه عکس می‌دهد و برنامه‌های ادبی تلویزیون باید متفکرانه و منجر به تعالی حوزه فرهنگ و تولید کتاب باشد. به باور این منتقد پیشکسوت، فرهنگ فقط از گذشته به امروزی‌ها نرسیده و جنبه بازسازی شدن دارد.

عبدالعلی دستغیب

 

برخی مسئولان فرهنگی فکر می‌کنند آداب و رسومی که از گذشته به ما رسیده، فرهنگ است در حالی که فرهنگ دارای جنبه آفرینشگری است و نیاز به بازسازی و بازنگری دارد؛‌ مثلا اگر نویسنده‌ای رمانش شبیه به قصص سعدی یا سمک عیار باشد کارش تکراری است

به خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) گفت: یک گفت‌وگوی فلسفی سنجیده که ظرافت کار  تولید کنندگان و دست‌اندرکاران برنامه‌های تلویزیون را نشان دهد، بسیار اهمیت دارد اما جای چنین برنامه‌هایی در صدا و سیما خالی است. مسئولان ما اغلب بین فرهنگ و آداب و رسوم تفاوتی قایل نمی‌شوند و این دو را با هم اشتباه می‌گیرند.

فرهنگ باید بازسازی و بازبینی شود

این منتقد پیشکسوت افزود: برخی مسئولان فرهنگی فکر می‌کنند تنها آداب و رسومی که از گذشته به ما رسیده، فرهنگ است؛ در حالی که فرهنگ دارای جنبه آفرینشگری است و نیاز به بازسازی و بازنگری دارد؛ مثلا اگر نویسنده‌ای رمانش شبیه به قصص سعدی یا سمک عیار باشد کارش تکراری است.

دستغیب اضافه کرد: مدیران صدا و سیما و کسانی که در تلویزیون اهل سخنرانی‌اند، فکر می‌کنند اگر زیاد یک مطلب را تکرار کنند و بگویند فلان کتاب بهترین کتاب یا فلان شاعر بهترین شاعر ایرانی است در اذهان تأثیر می‌گذارد. آن‌ها نمی‌دانند که این کار نتیجه عکس می‌دهد.

تبلیغات تلویزیون برای اشخاص یا تفکر

شهریار در زمان خودش شاعر تجدد طلبی بود اما نمره‌ای که صدا و سیما به او داد نمره خودش نبود. شهریار حتی با تبلیغات تلویزیون هم در ردیف حافظ و سعدی قرار نگرفت

خاص بی‌نتیجه است

مترجم آثار نیچه در ایران ادامه داد: شهریار در زمان خودش شاعر تجددطلبی بود اما نمره‌ای که صدا و سیما به او داد نمره خودش نبود. شهریار حتی با تبلیغات تلویزیون هم در ردیف حافظ و سعدی قرار نگرفت.

دستغیب گفت: پیشنهاد ما و علاقه‌مندان به کتاب و ادبیات این است که سازمان صدا و سیما و سازمان‌های فرهنگی دیگر، ذوق فرهنگی مردم را ارتقا دهند. به گمانم راه این کار مباحثه آزاد است.

در دنیای امروز باید با تفکر  و ذهن منتقد آشتی کرد

وی توضیح داد: برنامه‌های فلسفی تلویزیون تکراری است. اغلب سخنرانان این برنامه‌ها حرف‌هایی را که پنج سال پیش درباره ابن سینا و فارابی زده‌اند، بدون هیچ گونه نظر

اقرار به جهل خود نوعی دانایی است؛ این در حالی است که همه‌مان می‌گوییم می‌دانیم. استاد دانشگاه به تلویزیون دعوت می‌کنیم و او هم راجع به فردوسی، پست مدرنیسم، فیزیک، روانشناسی، سعدی و حافظ حرف می‌زند. این در حالی است که دنیای امروز دنیایی تخصصی است. اگر کسی بخواهد حافظ و سعدی را بشناسد باید بداند که ‌آن‌ها دو جهان مجزای از یکدیگرند و فرم‌شناسی‌شان با یکدیگر تفاوت دارد

مستقل درباره حافظ و سعدی و فردوسی و خیام هم تکرار می‌کنند.

این منتقد ادبی گفت: ما مشکلات و اشکالات اداری داریم؛ مهم‌تر از همه اشکالات فکری داریم. ما مدت‌ها با فکر، قطع رابطه کرده‌ایم. قدما می‌گفتند اقرار به جهل خود نوعی دانایی است؛ این در حالی است که همه‌مان می‌گوییم می‌دانیم. استاد دانشگاه به تلویزیون دعوت می‌کنیم و او هم درباره فردوسی، پست مدرنیسم، فیزیک، روانشناسی، سعدی و حافظ حرف می‌زند؛ این در حالی است که دنیای امروز دنیای تخصصی است. اگر کسی بخواهد حافظ و سعدی را بشناسد باید بداند که ‌آن‌ها دو جهان مجزای از یکدیگرند و فرم‌شناسی‌شان با یکدیگر تفاوت دارد.

مترجم کتاب «دجال» نیچه گفت: این نارسایی‌ها نتیجه نداشتن تفکر انتقادی است. اگر تلویزیون و رسانه‌ها بخواهند پرورش ذوق مخاطب را جدی بگیرند باید در برنامه‌ها و تولیداتشان تجدید نظر کنند و برنامه‌هایی تولید کنند که با تفکر آشتی کند.

دستغیب متولد 1310 شیراز است. وی از سال 1326 در روزنامه‌‏های شیراز همچون پارس و بهار ایران، و سپس در مجله‌‏ها و روزنامه‏‌های تهران همچون اطلاعات، کیهان، سخن، فردوسی، نگین، روشنفکر، امید ایران، پیام نوین، راهنمای کتاب، آینده، آدینه، کلک، کیهان فرهنگی، نیستان و ادبیات داستانی، مقاله‌ها و مطالب متعددی در زمینه‏‌های تاریخ، فلسفه، جامعه‏‌شناسی و هنر قلم زده است.

از دستغیب تا کنون بیش از 40 عنوان کتاب منتشر شده است. وی در سال 1382 طی مراسمی در صدا و سیما، به عنوان چهره ماندگار در رشته نقد ادبی شناخته و موفق به دریافت لوح تقدیر و جایزه شد.

«نقد ادبی و نوعیت متن» از تازه‌ترین کتاب‌های دستغیب است.

مجموعه‌ای از آثار این پژوهشگر

اگر تلویزیون و رسانه‌ها بخواهند پرورش ذوق مخاطب را جدی بگیرند باید در برنامه‌ها و تولیداتشان تجدید نظر کنند و برنامه‌هایی تولید کنند که با تفکر آشتی کند

در قالب پنج مجلد با نام «از دریچه نقد» از سوی موسسه خانه کتاب منتشر شده است.



:: برچسب‌ها: عبدالعلی دست غیب , آوا رضایی , وب , رسانه , تلویزیونجامعه شناسی , ادبیات , تاریخ , منتقد , ,
تاریخ : سه شنبه 19 اسفند 1393
بازدید : 452
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : سه شنبه 19 اسفند 1393
بازدید : 418
نویسنده : آوا فتوحی



:: برچسب‌ها: مرک , زخم , ابد , ,
تاریخ : سه شنبه 19 اسفند 1393
بازدید : 517
نویسنده : آوا فتوحی


در پـاره ای مـوارد ، حـذف کـردن برخـی

 

آدمهـا از زندگـیتان ،

 

جـا را بـرای آمـدن آدم هـای بهتـر بـاز مـی کنـد !



:: برچسب‌ها: ساماراگو , ,
تاریخ : سه شنبه 19 اسفند 1393
بازدید : 500
نویسنده : آوا فتوحی



:: برچسب‌ها: چکوارا , سکوت , خواب , آزادی , ,
تاریخ : سه شنبه 19 اسفند 1393
بازدید : 367
نویسنده : آوا فتوحی
 

اگر سفر نكنی

اگر كتابی نخوانی

اگر به اصوات زندگی گوش ندهی

اگر از خودت قدردانی نكنی

اگر روزمرّگی را تغيير ندهی

اگر رنگهای متفاوت به تن نكنی

اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی

اگر برده عادات خود شوی

اگر هميشه از يك راه تكراری بروی

و...
امروز زندگی را آغاز كن!

امروز مخاطره كن!

امروز كاری كن!

نگذار كه به آرامی بميری..

[

 

تاریخ : سه شنبه 19 اسفند 1393
بازدید : 547
نویسنده : آوا فتوحی



:: برچسب‌ها: زندگی , امید , بهشت , انسان , شاد , ,
تاریخ : سه شنبه 19 اسفند 1393
بازدید : 435
نویسنده : آوا فتوحی

سﺎﻟﻬﺎ ﺩﺭﮔﺬﺭﻧﺪ ﺍﺯ ﺷﺎﻧﺰﺩﻩ ﺍﻓﺰﻭﻥ ﮔﺸﺖ ﻋﻤﺮ ﻣﻦ ، ﺩﻝ ، ﺳﻦ ﭘﻨﺪﺍﺭﻡ ﮔﺎﻩ ﺑﺸﮕﻔﺘﻦ ﻣﻬﺮ ﺩﻭ ﺩﻫﻪ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﺍﻟﺘﻬﺎﺑﯽ ﺩﺍﺋﻢ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺗﺮﺩﯾﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺘﺎﺑﯽ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺳﻮﺩﺍﯾﯽ ﺷﺒﺎﻥ ﺣﯿﺮﺍﻧﯽ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺷﯿﺪﺍﯾﯽ ... ﺟﺎﯼ ﻫﯿﭻ ، ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺧﯿﺲ ﺍﺳﺖ ، ﺷﺎﯾﺪ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺣﺴﺎﺱ ﺍﺳﺖ *** ﻋﻤﺮ ﮐﻮﺗﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺟﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮ ﻭ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﺯﺍﻧﭽﻪ ﻋﻤﺮﻡ ﺑﺎﻗﯽ ﺳﺖ ﺑﻪ ﻋﻤﺮ ﺍﻭ ﺍﻓﺰﺍ ﺑﺎﺭﺍﻟﻬﺎ ! ﯾﺎﺭﺏ !



:: برچسب‌ها: حمید رضایی , ,
تاریخ : سه شنبه 19 اسفند 1393
بازدید : 591
نویسنده : آوا فتوحی

بدرقه

آنانی که رفته اند
هیچ از آواز پرنده ای که در غروب خواند
نگفته اند
آنانی که مانده اند
هیچ آواز نمی خوانند
شاید غروب وقت شمردن قدمهاست
صدای قدمها
رفتنها
و نگاهی که چنان بدرقه ام نمود
که هنوز زخم اندوهش
دلم را می کاود
ومن می روم



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: دکتر یورد شاهیان , دانشگاه , استاد , تهران , تبریز , ,
تاریخ : سه شنبه 19 اسفند 1393
بازدید : 512
نویسنده : آوا فتوحی

چای ..............گپ ................شعر
شعری زیبا و خواندنی از :یاشار کمال
ترجمه ای دلنشین از :مهناز جوانروح
.
. البته که ما هم یک روز ، عشق من !
.
بی شک یک روز،
تمامی گل ها به رنگ سفید باز می شوند
و نور هم چون ترانه ای رها و سرخوش
از پنجره ها مان به درون کشیده می شود
روز به شکلی دلخواه طلوع می کند
باران آن چنان که تمنایش داشتیم می بارد
حیرانی ما به آسمان تمام می شود
بهار که با عریانی تمام به در خانه مان آمده
به صورت دانه ی در خاک می افتد
باد برای مان جور دیگری می وزد
باغچه ها آشنا تر می شوند
ما هم مانند دیگران سیر زندگی می کنیم
ستاره ها به زبان ما سخن می گویند
البته که ما هم یک روز ، عشق من !
در ده مان
خانه ای با دیوارهای کاهگلی سفید خواهیم داشت .



:: موضوعات مرتبط: شاعران خارجی ونویسندگان وموسیقیدانان , ,
:: برچسب‌ها: یاشار کمال , ترکیه , ,
تاریخ : سه شنبه 12 اسفند 1393
بازدید : 524
نویسنده : آوا فتوحی

 



:: برچسب‌ها: آوا رضایی , ,
تاریخ : سه شنبه 12 اسفند 1393
بازدید : 469
نویسنده : آوا فتوحی

 

 

 

 

ا

این روزها دیگر
تعداد موهای سفیدم را نمی‌دانم
گاهی برای یادبود لحظه‌ای کوچک
یک روز کامل جشن می‌گیرم
گاهی
صد بار در یک روز می‌میرم
حتی
یک شاخه از محبوبه‌های شب
یک غنچه مریم هم برای مردنم کافی است...



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: قیصر امین پور , ,
تاریخ : سه شنبه 12 اسفند 1393
بازدید : 384
نویسنده : آوا فتوحی

رهگذري تنها
مانده بر درب اتاق
اتاقي بسته
خانه اي پر راز
در اين شهر شلوغ و غوغا
يك فراموش خانه
خانه تو در تو

دستانم را در هوا به گردش درمي آورم .
شايد بادهاي همراه پاييزي
هاله هاي مهر مرا به اطراف پراكند .
شعاع مهرورزي حد و مرز ندارد.
عشق همه جا راه دارد
حتي در گرماي دستاني كه بي اراده از حركت باز ميماند .
حتي به دلي كه سخت ترين سنگها را ميشكند
حتي به قطره اي كه قرارست به درياي كشور دل او متصل گردد.

 



:: برچسب‌ها: حمید رضایی , ,
تاریخ : سه شنبه 12 اسفند 1393
بازدید : 583
نویسنده : آوا فتوحی

 

 

 

گاه بی آن‌که بدانیم در شب سخن می‌گوییم و


صبح از چشم خود می‌فهمیم گریسته‌ایم آن قدر


که در پلک‌های‌مان انارهای شکسته بسیار است



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: هرمز علی پور , ,
تاریخ : سه شنبه 12 اسفند 1393
بازدید : 431
نویسنده : آوا فتوحی

 

با سایه ام گذر بود از کارگاه قالی 

قلبم فشرد و صبرم گم شد در آن حوالی 

دیدم نشسته آنجا در آن نمور غمگین 

خورشید های کوچک با قامت هلالی 

گفتم: ببین که این دست، این دست های کوچک 

چون می زند پر و بال بر روی دار قالی 

خواهد که پر گشاید وز این قفس برآید

اما چه گونه کوشد با نظم لایزالی؟

در گوش کوچه روزی گر شیونی برآرد

از روزگار بیند صد گونه گوشمالی 

در هر گره که بندد باغی شکفته خندد 

خشما! که باغبان راست زان بهره خشکسالی.

خورشیدکی، ازین سان، اما مدار عمرش 

روز و شبی ست تاریک، زینگونه در توالی 

در این قفس چه باغی این مرغک آفریده، 

بی سعی باد و باران، با دست های خالی.

گلبوته ها و مرغان شاد و شکفته هر سوی 

در جانب جنوبی در ساحت شمالی.

بنگر در آن رخ زرد و آن باغ و بوته ی ورد 

تا پاسخیت باشد، در بهت بی سوالی 

خواهم گر از ملالش، نقشی زنم ز حالش 

گیرد زبان شعرم درماندگی و لال

ای کاش ز اخترانم می بود واژگانی 

 

 

تا تیره روزیش را نقشی زنم مثالی

 



:: برچسب‌ها: شفیعی , کدکنی , , ,
تاریخ : سه شنبه 12 اسفند 1393
بازدید : 486
نویسنده : آوا فتوحی


تو آمدی که بگویی: اگر... اگر می رفت...
تو آمدی و کسی داشت سمت در می رفت!

تو آمدی و چنان زل زدی به پوچی من
که داشت حوصله ی انتظار سر می رفت!!

تو آمدی و کسی گوشه ی غزل هی با
ردیف و قافیه هایی عجیب ور می رفت

تو آمدی، کلماتی که مرد ساخته بود
شبیه صابون از دست شعر در می رفت

از اینکه آمده تا... بیشتر پشیمان بود
از اینکه آمده تا... هرچه بیشتر می رفت!

اشاره کرد خدا سمت پرتگاه... ولی
به گوش من... و تو این حرف ها مگر می رفت!

تو آمدی که بگویی... به گریه افتادی!
و پشت پنجره انگار یک نفر می رفت

 

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: موسوی , مهدی , ,
تاریخ : سه شنبه 12 اسفند 1393
بازدید : 495
نویسنده : آوا فتوحی

از پشت هفت توی خیالت
دیوانه ای دل سپرده به سنگت
بیا وباز بـــزن ولی آرامتر
کاین بلورین زورق احساس
گمگشتهء دریای توست
می شکند و می میرد
بر هر موج و مویت
ای دیرینه عادت سنگ و شکار
ای ضریح دل هزار پاره
بزن لیک بـــــدان
این محکوم به سنگسار
دخیل بستهء ریسمان سنگ توست
چشم سکوت طوفانی شده
تن تردش پُرشِکن
معجزه ای کن ای آبگــیر
که ماهی در بندت ز داغ
مدام فلس بر سر می کوبد
و دُم به دام



:: برچسب‌ها: شیربازو , ,
تاریخ : سه شنبه 12 اسفند 1393
بازدید : 541
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : سه شنبه 12 اسفند 1393
بازدید : 492
نویسنده : آوا فتوحی

تو را دوست دارم ای یار
در تماشای آئینه کنار پنجره
وقتی به کوچه خیره می شوی .
تورا دوست دارم ای یار
وقتی بدیدارت می آیم
هزار حرف ناگفته به لبخند داری .
تو را دوست دارم ای یار
وقتی صدایت می زنم
به لبخند، نه را گم می کنی .
آئینه ات با کوچه گفته این را
بیا به تماشای شب برویم
لبخندت ماه را بیدارخواهد کرد



:: برچسب‌ها: دکتر یورد شاهیان , دانشگاه , استاد , تهران , تبریز , ,
تاریخ : دو شنبه 4 اسفند 1393
بازدید : 542
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : یک شنبه 3 اسفند 1393
بازدید : 591
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : یک شنبه 3 اسفند 1393
بازدید : 440
نویسنده : آوا فتوحی



:: برچسب‌ها: حسین منزوی ,
تاریخ : یک شنبه 3 اسفند 1393
بازدید : 601
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : یک شنبه 3 اسفند 1393
بازدید : 590
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : یک شنبه 3 اسفند 1393
بازدید : 598
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : یک شنبه 3 اسفند 1393
بازدید : 489
نویسنده : آوا فتوحی

گریز

دلم گرفته ای یار
صبح اگر آمدی
دیدی پنجره باز و درگشوده و خانه خالیست
کسی با چمدانی که تمام خاطره بوده
رفته است
دلگیر مباش
توان پدرودم نبود
فرصت کم بود
خاطرم بی قرار و شرمسار .

هنگام رفتن
در سکوت نگاه
و لمس در و دیوار
فقط یک کلمه بر زبانم بود
خداحافظ
خداحافظ



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: دکتر اسمائیل یورد شاهیان , استاد , دانشگاه , تبریز , تهران , ایران , ارومیه , ,
تاریخ : یک شنبه 3 اسفند 1393
بازدید : 391
نویسنده : آوا فتوحی



:: برچسب‌ها: عرفان پور ,
تاریخ : یک شنبه 3 اسفند 1393
بازدید : 593
نویسنده : آوا فتوحی

بی ­تو همدم منند، دو گواه ناگزیر

چشم­ های رو به ­راه، اشک ­های سر به­ زیر

بی ­تو این وجود تار، نیست جز کمی غبار

یا مرا بده به باد، یا مرا بغل بگیر

پل بزن مرا به خویش، ای همیشه در نظر

وامنه مرا به من، ای هماره بی­ نظیر

تشنه ­ی جرقه­ام، مثل شاخه­های خشک

تا که شعله­ ور شود آتش بهانه ­گیر

آن دریچه را نبند تا دوباره گل کنند

خنده ­های دلربا، بوسه­ های دلپذیر

روی حسرت کویر، ابر مهربان ببار

ابر مهربان ببار روی حسرت کویر

دکتر کاووس حسن لی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: دکتر کاووس حسن لی ,
اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com