عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : دو شنبه 29 مهر 1392
بازدید : 938
نویسنده : آوا فتوحی

     "شمس"، همانند بسیاری از صوفیان، نه تنها "كعبه‌ی دل" را، در برابر "كعبه‌ی گل" می‌نهد، بلكه، حتی پا را از این نیز فراتر نهاده خانه‌ی راستین خدا را، كعبه‌ی دل، و خانه‌ی اسمی، ولی تهی از خدا را، كعبه‌ی گل، معرفی می‌كند. شمس، در این مورد، "بایزید بسطامی را، بهانه‌ی نقل كفر خود، و واژگون‌گری ارزش‌های خویش، قرار می‌دهد:

     "ابایزید ... به حج می‌رفت. و او را عادت بود كه در هر شهری كه درآمدی، اول، زیارت مشایخ كردی آنگه كار دیگر.

سید، به بصره به‌خدمت درویشی رفت.  ]درویش[ گفت كه:

ــ یا ابا یزید كجا می‌روی؟

گفت:

ــ به مكه، به زیارت خانه‌ی خدا!

گفت:

ــ با تو زادراه، چیست؟

گفت:

ــ دویست درم!

گفت:

ــ برخیز، و هفت‌بار، گرد من طواف كن، و آن سیم را به‌من ده!

]بایزید[ برجست، و سیم بگشاد از میان، بوسه داد، و پیش او نهاد.

]درویش[ گفت:

ــ آن خانه‌ی خداست، و این دل من ]هم[ خانه‌ی خدا! اما بدان خدایی كه خداوند آن خانه است، و خداوند این، كه تا آن خانه را بنا كرده‌اند، در آن خانه درنیامده است. و از آن روز كه این خانه را بنا كرده، از این خانه خالی نشده است!

     شمس، "حرمت كفر" را، درهم می‌شكند. و فاصله‌ی میان "كفر" و "ایمان" را، طبق داوری مردمان، از میانه برمی‌گیرد.

     شمس نخست، كفربینی سخن مردان والا را، ناشی از نارسائی فهم مردمان، و "خیال‌اندیشی" ایشان، معرفی می‌كند:

"اسرار اولیاءِ حق را بدانند؟!

رساله‌ی ایشان، مطالعه می‌كنند. هركسی، خیالی می‌انگیزد. گوینده‌ی آن سخن را متهم می‌كنند. خود را هرگز متهم نكنند. و نگویند كه:

ــ این كفر و خطا، در آن سخن نیست. در جهل و خیال‌اندیشی ماست.     پس از بی‌اعتنائی به "ارزش شایعه" و داوری‌های كارناشناسانه، "شمس"، طنزآلوده، از "اصل جُربزه و قدرت"، برای درهم شكستن مرز كفر و ایمان، بنام "خلیفه"، سود می‌جوید. و در جهان تفتیش عقاید، به آزادی ابراز اندیشه، ارج می‌نهد:

"گفتند كه:

ــ فلانی كفر می‌گوید فاش، و خلق را، گم‌ره می‌كند!

بارها، این تشنیع می‌زدند، خلیفه، دفع می‌گفت. بعد از آن گفتند كه:

ــ اینك خلقی با او یار شدند، و گمشده شدند! این، ترا مبارك نیست كه در عهد تو، كفر ظاهر شود. دین محمدی، ویران شود!

     خلیفه، او را حاضر كرد. روی باروی شدند. فرمود كه او را، درشط اندازند. سبوئی در پای او بندند!

بازگشت، می‌گوید خلیفه را:

ــ در حق من، چرا ]چنین[ می‌كنی؟

خلیفه گفت:

ــ جهت مصلحت خلق، ترا، در آب اندازم!

گفت:

ــ خود جهت مصلحت من، خلق را در آب انداز! مرا پیش تو چندان حرمت نیست؟

ازین سخن، خلیفه را هیبتی آمد، و وقتی ظاهر شد. گفت:

ــ بعد از این هركه سخن او گوید پیش من، آن كنم با او كه او می‌گوید."گناه" و "ثواب" را، در "جهان شمس"، امری "مطلق" می‌دانند. گناه، گناه است، و ثواب، ثواب! لیكن شمس، گناه و ثواب را، امری "نسبی"، و دارای ارزشی مشروط و اعتباری، می‌شناسد.

     "هركسی را، معصیتی است، لایق او. یكی را معصیت آن باشد كه رندی كند، و فسق كند، لایق حال او باشد!

     یكی را معصیت آن باشد كه از حضور حضرت، غایب باشد     "بر بعضی، لباس فسق، عاریتی است. بر بعضی، لباس صلاح، عاریتی است.

     "شمس"، مسئله دگرگونی ارزش ها را آنچنان جدی می‌گیرد، و تا آنجا پیش می‌تازد كه حتی شرط اساسی دوستی با خود را، "تغییر دید"، "تغییر روش"، و تغییر ارزش‌ها، تا كرانه‌ی نهائی حد متضاد آنها، می‌شمارد:

"آنرا كه خشوعی باشد، چون با من دوستی كند، باید كه آن خشوع، و آن "تعبد" افزون كند!

در جانب معصیت، اگر تاكنون، از "حرام"، پرهیز می‌كردی، می‌باید كه بعد از این، از "حلال" پرهیز كنی

  "جهان"، برخلاف پندار بسیاری از مردمان، بخودی خود نه "خیر" است، و نه "شر". بلكه "بشر"، خود "معیار" این سنجش است. اوست كه تعیین ارزش می‌كند. و هموست كه دنیا را، پلید و زشت، یا زیبا و ستوده می‌بیند  .بشر، انسان والا و كامل، از نظر شمس، خود آفریننده، و در عین حال، خود واژگونگر ارزش‌ها و اعتبارهاست.

.

بخش-20



:: برچسب‌ها: شمس , مولانا , دل , کعبه , حانه , بسطامی , ,
تاریخ : دو شنبه 29 مهر 1392
بازدید : 953
نویسنده : آوا فتوحی

 

عناوینی چون: «چگونه می‌توان خواننده‌ی خوبی شد»، یا: «مهربانی با نویسندگان»، را می‌توان عنوآن‌های فرعی مباحثات گوناگون درباره‌ی نویسندگان گوناگون قرار داد، چرا که طرح من این است که با عشق، و با جزئیات عاشقانه و مفصل، به چند شاه‌کار اروپایی بپردازم. صد سال پیش، فلوبر در نامه‌ای به معشوقه‌اش  چنین می‌نویسد:  اگر آدم دست کم چند کتاب را به خوبی می‌شناخت، چه محقق برجسته‌ای می‌شد.

 

   به هنگام خواندن، آدم باید به جزئیات توجه کند و به آن‌ها عشق بورزد. البته هیچ اشکالی ندارد که پس از آن‌که ذره های( آفتابی ) کتاب با عشق جمع‌آوری شد‌( مهتاب ) کلی گویی‌ها هم بتابد. اگر آدم کار را با یک تعمیم پیش ساخته آغاز کند، راه را غلط رفته است  و قبل از  آن‌که کتاب را بفهمد از آن دور می‌افتد. هیچ چیز کسالت آورتر و در حق نویسنده غیر منصفانه‌تر از آن نیست که کسی مثلاً خواندن( مادام بواری)  را با این تصور از پیش ساخته آغاز کند که کتابی است در حمله به بورژوازی. باید همیشه به خاطر داشت که اثر هنری بدون تردید خلق جهانی تازه است، پس اولین کاری که باید کرد این است که این جهان تازه را با دقت هر چه تمامتر مطالعه کنیم ، طوری به آن نزدیک شویم که انگار همین حالا خلق شده است و به آن جهان‌هایی که قبلاً می‌شناخته‌ایم هیچ ربطی ندارد. وقتی که این جهان تازه را به دقت مطالعه کردیم، آن وقت، و فقط آن وقت است که  می‌توان به رابطه‌ی آن با جهان‌های دیگر، با رشته‌های دیگر دانش پرداخت. و سوال دیگر، آیا می‌توان از یک رمان اطلاعاتی درباره ی مکآن‌ها و زمآن‌ها جمع آوری کرد؟ مگر ممکن است کسی آن قدر ساده لوح باشد که فکر کند  می‌تواند از آن کتاب‌های پر فروش و پر و پیمان که باشگاه‌های کتاب با جار و جنجال آن‌ها را جزو رمآن‌های تاریخی طبقه بندی می‌کنند چیزی درباره‌ی گذشته بیاموزد؟ پس تکلیف شاهکارهای ادبی چیست؟ آیا می‌توانیم به تصویری که جین آوستین از انگلستان دوران زمین‌داری با بارونت‌ها و مناظرش ارائه کرده اعتماد  کنیم  در حالی که او فقط با اتاق نشیمن یک کشیش آشنا بود؟ و آیا می‌توانیم رما ( خانه ی قانون زده /دیکنز) ، این رمانس خیال‌انگیز را که در لندن خیال‌انگیز می‌گذرد، بررسی لندن صد سال پیش بنامیم؟ قطعاً نمی‌توانیم. و در مورد رمآن‌های بزرگ دیگر هم همین‌طور است. واقعیت این است که رمآن‌های بزرگ قصه های بزرگ پریان هستند. .

زمان، مکان، رنگ فصول و حرکات ماهیچه‌ها و ذهن همه‌ی این‌ها در چشم نویسندگان صاحب نبوغ(تا آنجا که ما حدس می‌زنیم و به گمان من حدس‌مان هم درست است) آن تصورات سنتی‌ای نیست که بتوان از کتاب‌خانه‌های عمومی‌به امانت گرفت، مجموعه‌ای است از غافلگیری‌های منحصر به‌فرد که استادان هنرمند یاد گرفته‌اند که آن‌ها را به روش خاص خودشان توصیف کنند. برای نویسندگان فرعی آن‌چه باقی می‌ماند رنگ و لعاب دادن به چیزهای معمولی است: این نویسندگان ابداً زحمت خلق دوباره‌ی جهان را به خود نمی‌دهند، فقط تلاش می‌کنند تا حد توان‌شان بهترین‌ها را از مجموعه‌ی مشخصی از چیزها، از انگاره‌های سنتی داستان بیرون بکشند. آن ترکیبات متنوعی که این نویسندگان  فرعی می‌توانند در درون این محدوده‌ی مشخص ارائه کنند، احتمالاً می‌تواند به نحوی ملایم و بی‌دوام خیلی هم سرگرم کننده و جالب باشد چون خوانندگان فرعی هم دوست دارند افکار و عقاید خود را در لباس مبدلی دلپذیر باز شناسند. اما نویسنده‌ی واقعی، آدمی‌که سیارات را به چرخش می‌اندازد و انسانی را در خواب خلق می‌کند و با شوروشوق با دنده‌ی این انسان به خواب رفته ور می‌رود، ٬هیچ ارزش مشخصی وجود ندارد: باید خودش آن‌ها را خلق کند.  نوشتن کار بیهوده ایست اگر در ابتدای امر هنر دیدن جهان را، به منزله‌ی داستان بالقوه، به ذهن متبادر نکند. ماده‌ی خام این جهان شاید به اندازه‌ی کافی واقعی باشد(تا جایی که بتوان واقعیت نامیدش)، اما ابداً به عنوان یک کل پذیرفته شده وجود ندارد:  تماماً آشفتگی است، و نویسنده به این آشفتگی می‌گوید که " بشو ! " و بدین ترتیب به جهان اجازه می‌دهد تا تکان تکان بخورد و مخلوط شود و آن وقت است که می‌بینیم تک تک اتم‌های جهان دوباره ترکیب شده است، و این تحول فقط به بخش‌های سطحی و مشهود آن محدود نمانده است. نویسنده نخستین انسانی است که نقشه‌ی جهان را می‌کشد و بر تک تک اشیای طبیعت در آن نامی‌می‌گذارد. میوه‌های  درخت  جهان او خوردنی‌اند. آن موجود خال خالی را که از جلو من فرار کرد می‌توان رام کرد. اسم دریاچه‌ی میان آن درختان دریاچه‌ی شیری یا، هنرمندانه تر بگوییم، دریاچه‌ی آب صابون خواهد بود. آن مه یک کوه است، و آن کوه باید فتح شود. استاد هنرمند از شیب  بی جاده‌ای بالا می‌رود، و در قله، بر ستیغ آن، فکر می‌کنید چه کسی را می‌بیند؟ خواننده‌ی از نفس افتاده و خوشحال را. آن‌جا به ناگهان یکدیگر را در آغوش می‌کشند و اگر کتاب تا ابد باقی بماند، آن‌ها تا ابد با هم پیوند دارند. . . . . . . . . . . .

 بخش 1



:: موضوعات مرتبط: مطالب فلسفی , ,
:: برچسب‌ها: ولادمیر تایاکوف , نویسنده , زمان , مکان , ,
تاریخ : دو شنبه 29 مهر 1392
بازدید : 858
نویسنده : آوا فتوحی

اختلاف‌ روش‌ فلسفه‌ و روش‌ علوم‌ در چيست‌؟
روشهاي‌ فلسفه‌ از بنياد با روشهاي‌ علوم‌ خاص‌ متفاوت‌ است‌. علوم‌ به‌ جزء رياضيات‌ از روش‌ تعميم‌ تجربي‌ استفاده‌ مي‌كنند و اين‌ روشي‌ است‌ كه‌ در فلسفه‌ كاربرد بسيار اندكي‌ دارد. از طرف‌ ديگر كوششهاي‌ بسياري‌ هم‌ كه‌ براي‌ ادغام‌ فلسفه‌ در رياضيات‌ صورت‌ گرفته‌ موفقيت‌آميز نبوده‌ است‌ (به‌ جزء در بخشهاي‌ خاصي‌ از منطق‌ كه‌ موضوعاً به‌ رياضيات‌ نزديكترند تا فلسفه‌). خصوصاً به‌ نظر مي‌رسد براي‌ فلاسفه‌ به‌ عنوان‌ انسان‌، رسيدن‌ به‌ قطعيت‌ و مسلميتي‌ كه‌ در رياضيات‌ وجود دارد ناممكن‌ باشد. تفاوت‌ بين‌ اين‌ دو رشته‌ از مطالعات‌ و تحقيقات‌ را مي‌توان‌ مربوط‌ به‌ علل‌ مختلف‌ دانست‌. نخست‌ اينكه‌ معلوم‌ نيست‌ بتوان‌ معاني‌ اصطلاحات‌ مورد استفاده‌ در فلسفه‌ را به‌ همان‌ وضوح‌ مفاهيم‌ مورد استفاده‌ در رياضيات‌ مشخص‌ كرد، به‌طوري‌ كه‌ در يك‌ استدلال‌ اين‌ اصطلاحات‌ در معرض‌ تغييراتي‌ نامحسوس‌ و ظريف‌ قرار مي‌گيرند و علاوه‌ بر آن‌ اطمينان‌ يافتن‌ از اين‌ امر كه‌ فيلسوفاني‌ كه‌ افكار و نظريات‌ مختلف‌ دارند كلمه‌ واحدي‌ را در معناي‌ واحد استعمال‌ كرده‌ باشند دشوار است‌. ثانياً تنها در حوزه‌ي‌ رياضيات‌ است‌ كه‌ مفاهيمي‌ ساده‌، بنياد يك‌ سلسله‌ي‌ پيچيده‌ و در عين‌ حال‌ دقيق‌ از استنتاجات‌ را تشكيل‌ مي‌دهند. ثالثاً قضاياي‌ رياضياتِ محض‌ همگي‌ قضاياي‌ شرطي‌ است‌؛ بدين‌ معنا كه‌ نمي‌توانند به‌ ما بگويند وضع‌ در جهان‌ خارج‌ واقعاً به‌ چه‌ صورت‌ است‌. مثلاً نمي‌توانند بگويند در يك‌ مكان‌ مشخص‌ چه‌ تعداد از اشياء خاصي‌ وجود دارد، بلكه‌ تنها مي‌توانند بگويند اگر چنين‌ و چنان‌ باشد چه‌ خواهد شد. مثل‌ اينكه‌ مي‌توانند بگويند اگر در اتاقي‌ 7+5 صندلي‌ وجود داشته‌ باشد، در آن‌ اتاق‌ 12 صندلي‌ وجود خواهد داشت‌. ولي‌ هدف‌ فلسفه‌ آن‌ است‌ كه‌ مستقيماً درباره‌ي‌ واقعيات‌ سخن‌ بگويد؛ يعني‌ بگويد وضع‌ در جهان‌ خارج‌ واقعاً به‌ چه‌ صورتي‌ است‌. به‌ همين‌ دليل‌ نيز تشكيل‌ دادن‌ قياساتي‌ كه‌ تنها از اصول‌ موضوعه‌ يا تعاريف‌ ساخته‌ شده‌ باشند با فلسفه‌ تناسب‌ ندارد حال‌ آنكه‌ در رياضيات‌ امر غالباً به‌ همين‌ صورت‌ است‌. 

بنابراين‌ نمي‌توان‌ بين‌ روشهاي‌ فلسفه‌ و روشهاي‌ ساير علوم‌ به‌ مشابهت‌ تامي‌ دست‌ يافت‌، چنان‌ كه‌ تعريف‌ دقيق‌ روش‌ فلسفه‌ نيز ناممكن‌ است‌، مگر به‌ قيمت‌ محدود كردن‌ نامتناسب‌ و مضحك‌ موضوع‌ آن‌. فلسفه‌ تنها يك‌ روش‌ ندارد، بلكه‌ به‌ تناسب‌ موضوعات‌ داراي‌ روشهاي‌ متفاوت‌ است‌ و تعريف‌

 
 

فلسفه‌ بايد حجيت‌ تجربه‌ي‌ مستقيم‌ و بي‌واسطه‌ را نيز بپذيرد، ولي‌ اين‌ ابزار آنقدرها هم‌ كه‌ ممكن‌ است‌ به‌ نظر رسد، كارا نيست‌. طبيعتاً ما نسبت‌ به‌ وجود هيچ‌ ذهني‌ مگر ذهن‌ خودمان‌ تجربه‌ مستقيم‌ نداريم‌. تجربه‌ي‌ مستقيم‌ نيز عقلاً نمي‌تواند وجود مستقل‌ اشياء مادي‌ را كه‌ (كه‌ به‌ نظر مي‌رسد مورد تجربه‌ ما هستند) اثبات‌ كند.

 

 

اين‌ روشها نيز قبل‌ از بيان‌ موارد اطلاق‌ و كاربرد آنها، كار درستي‌ نيست‌. بلكه‌ چنين‌ كاري‌ بسيار مخاطره‌آميز است‌. در گذشته‌ نيز غالباً هر چه‌ را كه‌ با روش‌ خاصي‌ قابل‌ بررسي‌ بود از فلسفه‌ خارج‌ مي‌كردند و همين‌ امر منجر به‌ محدود شدن‌ نادرست‌ دامنه‌ي‌ فلسفه‌ مي‌گرديد. فلسفه‌ مستلزم‌ روشهاي‌ بسيار گوناگوني‌ است‌؛ زيرا بايد تمام‌ انواع‌ تجارب‌ انساني‌ را در معرض‌ شرح‌ و تفسير خود قرار دهد. در عين‌ حال‌ روش‌ فلسفه‌ ابداً تجربي‌ محض‌ هم‌ نيست‌، زيرا وظيفه‌ فلسفه‌ آن‌ است‌ كه‌ تا حد ممكن‌ تصويري‌ هماهنگ‌ از تجارب‌ انساني‌ و هر آنچه‌ را كه‌ مي‌توان‌ از واقعيت‌ (علاوه‌ بر واقعيتي‌ به‌ نام‌ تجربه‌) استنتاج‌ كرد، پديد آورد. درمورد نظريه‌ شناخت‌ نيز فلسفه‌ بايد همه‌ي‌ انواع‌ تفكر انساني‌ را به‌ صورت‌ بنيادي‌ و اساسي‌ به‌ نقد بكشد، و هر نوع‌ انديشه‌اي‌ كه‌ در تاملات‌ ممتاز ولي‌ غيرفلسفي‌ ما به‌ صورت‌ بديهي‌ و واضح‌ ظهور مي‌كند، بايد در اين‌ تصوير جايي‌ داشته‌ باشد و تنها به‌ دليل‌ تفاوت‌ داشتن‌ با انديشه‌هاي‌ ديگر به‌ دور افكنده‌ نشود. در اين‌ مورد معيارهاي‌ فيلسوف‌ به‌طور كلي‌ عبارت‌ خواهند بود از: 1- هماهنگي‌ و 2- جامعيت‌؛ او بايد ارائه‌ي‌ تصويري‌ جامع‌ و نظام‌مند از تجربه‌ انساني‌ و جهان‌ را وجهه‌ي‌ همت‌ خويش‌ قرار دهد، تصويري‌ كه‌ در آن‌ توصيف‌ اين‌ امور تا آنجا كه‌ در حوزه‌ي‌ توصيف‌ ممكن‌ است‌ آمده‌ باشد. ولي‌ نبايد چنين‌ چيزي‌ را به‌ قيمت‌ كنار گذاشتن‌ اموري‌ كه‌ ذاتاً معرفت‌ حقيقي‌ يا عقيده‌ درست‌ هستند، به‌ چنگ‌ آورد. اگر فلسفه‌اي‌ ادعايي‌ داشته‌ باشد كه‌ در زندگي‌ عادي‌ و عرفي‌ عقلاً نمي‌توان‌ قبول‌ كرد، به‌ حق‌ مورد اعتراض‌ قرار مي‌گيرد. مثل‌ اينكه‌ بخواهد با استفاده‌ از قواعد منطق‌ اين‌ نتيجه‌ را بگيرد - چنان‌ كه‌ گاهي‌ هم‌ اين‌ طور شده‌- كه‌ جهان‌ مادي‌ اصلاً وجود ندارد و يا اينكه‌ همه‌ عقايد علمي‌ يا اخلاقي‌ ما در واقع‌ نادرستند. 
بخش 6

 



:: موضوعات مرتبط: مطالب فلسفی , ,
:: برچسب‌ها: آوای قلم , فلسفه , ریاضیات , فیلسوف , جهان , مادی , معنوی , اخلاق , زندگی , علم , ,
تاریخ : دو شنبه 29 مهر 1392
بازدید : 780
نویسنده : آوا فتوحی

مُردگان

دخیل می بندد

                  مَردمکان ِ بیدارشان را

پیش از فرو نشستن

بر

خنده های خاکستر ،

نامدگان

در پروازشان

خوابند

با گریه های هزار ساله

و چه زود

آغاز می شویم با جامه های سپید

                                         در پایان !



:: برچسب‌ها: استاد , علی جعفریان , موسیقی , سنتی , ویلن , پیانو , مدرس , دانشگاه , روزنامه , خبر , ,
تاریخ : دو شنبه 29 مهر 1392
بازدید : 1056
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : یک شنبه 28 مهر 1392
بازدید : 1339
نویسنده : آوا فتوحی

وقتی هستی
ــــــــــــــــــ

فلسفه یِ اِپیکور،
شعرِ شاملو

توانِ تحمّلِ تماشایِ تلخِ سقوطِ سرخِ ستاره گان،
در سحرگاهانِ اعدام
و شهامتِ شب شکنِ قهرمانانِ قصّه هایِ هزاران قصّه گو

همه گفتند مرا،
که از مرگ نَهَراسم

از مرگ نمی هَراسم
از نداشتنِ تو امّا،
مُدام در هَراسم

نبودنت میشِکَنَد مرا،
و من بی شباهتِ به من،
شباهتِ به شکستم میشوم

نباشی تو اگر،
من دیگر من نیستم

وقتی هستی،
هست تر از آنچه هستم میشوم!

ــــــــــــــــــ
عباس هژیر

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: هژیر , عباس , فلسفه , شاملو , نو , ,
تاریخ : یک شنبه 28 مهر 1392
بازدید : 1137
نویسنده : آوا فتوحی

جلال الدین محمد ، که با القاب خداوندگار ، مولانا ، مولوی در میان پارسی زبانان و بنام رومی در میان اهالی مغرب زمین شهرت یافته ، یکی از بزرگترین متفکران جهان و یکی از شگفتیهای تبار انسانی است . این آتش افروخته در بیشه ی اندیشه ها ، در دو محور تفکر و احساس - که بیش و کم با هم سر سازگاری ندارند - به مرحله ای از تعالی و گستردگی شخصیت رسیده که به دشواری می توان دیگر بزرگان تاریخ ادب و فرهنگ بشری را در کنار او و با او سنجید و هم این جاست نقطه ی معمّایی و پارادوکسیکال حیات و هستی او که در دو جهت متناقض ، در اوج است . او از یک سو ی متفکری بزرگ است و از سوی دیگر دیوانه ای عظیم و شیدا . از یک سوی پیچیده ترین قوانین هستی را به ساده ترین بیانی تصویر می کند از سوی دیگر هیچ قانون و نظمی را در زندگی لا یتغیّر و ثابت نمی شمارد و برای هیچ سنتّی ( در بینش جدالی خویش ) ابدیّت قائل نیست . آنچه در ستایش دریا ، برای کسی که دریا را ندیده باشد ، بنویسیم و بگوئیم ، جز محدود کردن آن بیکران و جز اعتراف به قصور تعبیرات خود کاری نکرده ایم . بهتر همان است که به جای سخن گفتن از او ، هم از او یاری بخواهیم و دست خواننده یا شنونده را بگیریم و به ساحل آن بی آرامِ ناپیدا کران برسانیم تا از رهگذر دیدار و شهود بنگرد و دریا را با همه ی خیزاب ها و نهنگها و کف بر لب آوردن ها و جوش و خروش ها مشاهده کند . اگر چه دریای وجودِ او از آن گونه دریاها نیست که از ساحلش بتوان قیاس ژرفا و پهنا گرفت . چشم باید گوش شود و گوش باید چشم گردد تا مشاهده حالات و لحضاتِ هستی بیکران او به حاصل آید : آینه ام آینه ام ، مرد مقالات نیم - دیده شود حال من ار چشم شود گوشِ شما .
منبع :مقدمه استاد دکتر شفیعی کدکنی بر کتاب دو جلدی غزلیات شمس 



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: کدکنی , شفیعی , غزلیات شمس , شمس , کتاب , ,
تاریخ : یک شنبه 28 مهر 1392
بازدید : 849
نویسنده : آوا فتوحی

برايت ترانه اي مي سازم
به وسعت ِ درياها
به عمق ِ ژرفناك ِ تمام زيبايي ها
اگر ماندي
خودم برايت مي خوانمش
اگر نه
بعد ِ من
بر يادواره ام بخوان
با صدايي لرزناك از غم ِ فراق....
حامد مهراد



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
تاریخ : شنبه 27 مهر 1392
بازدید : 852
نویسنده : آوا فتوحی



:: برچسب‌ها: حامد , مهراد , شعر , ,
تاریخ : پنج شنبه 25 مهر 1392
بازدید : 985
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "دنیا" از شاعر "محمدامیرشهرکی"

دنیا
خوبه که صبوری
حرف آدمارو به دل نمیگیری
سرتو بالا بگیر
ازت گله ندارم
درسته غصه دارم
ولی از تو
شکایتی ندارم



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
تاریخ : چهار شنبه 24 مهر 1392
بازدید : 813
نویسنده : آوا فتوحی

من از تبار یقینم ، تو اوج رویایی !
من از تبار تب و آتشم ، تو دریایی !

من از سلاله نسل سکوت بودم و آه 
چگونه دل به تو دادم ، که غرق غوغایی !!

زبان خواهش من در دهان دل خشکید !
نیامدی و نگفتی ، چقدر تنهایی !؟؟

بخوان ترانه ای از دوره های کودکیم 
بخواب کن دل طفلم به بانگ لالایی !

به موج خیز حضورت بخوان مرا که هنوز 
سری به پای تو داریم ، تا چه فرمایی !

ستاره خفت ، سحر شد ، تو ماه من ای خوب 
در آسمان خیالم همیشه پیدایی !!

کران کران غم عشق تو تا جنونم برد !
قدم قدم تو کشاندی مرا به شیدایی !!

علیرضا مقدمی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: مقدمی , ,
تاریخ : چهار شنبه 24 مهر 1392
بازدید : 870
نویسنده : آوا فتوحی

چشمانم را بر سر انگشتانم می گذارم
تمام تن ات را پیاده می روم
و از انعکاس تت ات
در برگ های زندگی 
تو را می خوانم.

از مجموعه شعر: چشمان ات پنجره ی من است به جهان.



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: پارس , پارسی , جهان , چشم , زندگی , ,
تاریخ : چهار شنبه 24 مهر 1392
بازدید : 1309
نویسنده : آوا فتوحی

وقتی بهشت ،

قسمت خاص شد 

من عام بودم و.......

سهمم زتو ....

کفّاره وُ ،تقاص شد!

"ژیلاراسخ"



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: راسخ , ,
تاریخ : سه شنبه 23 مهر 1392
بازدید : 955
نویسنده : آوا فتوحی


داریوش دهقان
انسان از زمان تولد به بعد هزاران هزارتجربه می کند وبراساس این تجربیات به نتایجی می رسد. دانستنی وجالبِ توجه است که تجربیات و نتیجه گیری های هیچ دوانسانی با یکدیگر کاملا یکسان نمی باشند. این تجربیات شخصی، همراه با توانایی های گوناگون درونی، وراثتی، علاقه و گرایش های فردی، سبب می شوند که از هرکسی، انسانی با مشخصات کاملا متفاوت با دیگران پرورده شود. 
به عبارت دیگرفرد دراثرمجموعه ی این عوامل، صاحب افکاروکرداریا شخصیتی میشود که شیوه ی سازگاری منحصر بفرد اورا با محیطش معین می کند. تفاوت های شخصی یا شخصیتی هر انسانی، درهمه جا خود را نشان می دهند وبرروابط کاری، بازرگانی، اداری، سیاسی، هنری، وشخصی........او اثرات عمیقی بجای می گذارند.

اثرات این تفاوت ها درروابط شخصی و زندگی روزمره بیشتر چشمگیرمی باشد. تجربه نشان می دهد که بیشترانسانها از دوستانشان انتظاردارند که با آنها همسان بوده وافکار، ارزشها و کردارهایی مشابه داشته باشند. این که می شنویم یا می خوانیم که مثلا کسی می گوید: انتظارنداشتم دوستم پرویز چنین لباسی بپوشد، چنین چیزی بنویسد، چنین حرفی بزند، چنان بی تفاوتی نشان دهد، چنین واکنشی داشته باشد، چنان رنگی را برگزیند،....... همه نشانه های این است که دوستِ پرویز ویژگی های شخصیتی خود رامعیارقرارداده وانتظار دارد که پرویزمثل او و براساس این معیارها فکر و عمل کند. تفاوتهای فردی و شخصیتی ثابت می کنند که امکان یافتن دوستانی که کاملا مشابه و یکسان با ما فکروعمل کنند، ممکن نمی باشد. حتی دوقلوهای همسان هم که ژنِ های مشترکی را به ارث برده اند و دریک رحم پرورش یافته اند درهمه چیزهمسان نیستند و تغییرات محیطی، رفتار ژن های آنها را تغییر می دهد. 
کسانی که درروابط شخصی این غیرممکن بودن را نمی بینند ویا جدی نمی گیرند و برشبیه خواهی وهمسان طلبی اصرارمی ورزند، چون به انتظارات خود نمی رسند، دیگران را به بی احترامی ویا بی وفایی متهم و سرزنش می کنند ورابطه خود را با آنها به سمت سستی وگسستگی می برند. حاصل چنین طرز تفکری عملا ناکامی وانزوا می باشد. طبیعتا چون دوستان و خویشاوندان هرکسی، در دایره ای نزدیک تربه او قرارگرفته اند و انتظارات از آنها بیشترست ، فراوانترهدفِ این سستی و گسستگی روابط واقع می شوند. تقریبا هرروز می خوانیم یا می شنویم که بسیاری ازپیوندهای دوستی و خانوادگی براثراین انتظارات بی پایه، به سردی، بی تفاوتی و جدایی انجامیده و دربعضی ازموارد بدبینی، تنفروافسردگیهای شدید ببار آورده است.
ساختن پرسش هایی مشابه پرسشهای زیر و پاسخ دادن به آنها، درمورد افرادی که با آنها رابطه داریم، ازمیزان پیشداوریمان درباره ی ایشان می کاهد و انتظارات مارا معتدل تر می سازد:
آیا او از آنگونه توانایی های جسمی که من تصورش می کنم برخوردارست؟
آیا درحد انتظارمن، از سلامت روح و روان بهره مند می باشد؟
آیا اوهمان اعتماد بنفسی را دارد که من دارم؟
آیا او محبت و دوستی را همانگونه که من آموخته ام یاد گرفته و برآن اساس عمل می کند؟ 
آیا خویشاوند و دوست در نظراو همان جایگاهی دارد که در ذهن منست؟
آیا من در برآورد توانایی اقتصادی و اجتماعی او دچار اشتباه نشده ام؟ 
آیا دانش و آگاهی او با من برابرست؟
آیا درهمان محیطی پرورش یافته که من رشد کرده ام؟
آیا او در شرایط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، شخصی لازم هست که انتظارات مرا بر آورد؟
آیا والدین و مربیان او با اوهمان رفتاری داشته اند که والدین و مربیانِ من بامن داشته اند؟
آیا او از دوستانی شبیه من برخوردار بوده است؟
آیا ارزشهای او شبیه ارزشهای من می باشد؟
دیدگاه او نسبت به زندگی چگونه است؟
هدف های زندگی او چه هستند؟
به چه چیزهایی افتخار می کند؟
آیا او نیز به همان اندازه وقت آزاد دارد که من دارم؟
ازآنجا که خویشان و دوستان برایمان گرامیند و اجتماعی بودن انسان و ضرورتهای زندگی جمعی داشتن روابط سالم وسازنده را الزامی می سازد، نمی توان از داشتن رابطه صرفنظر کرد. بنابراین باید راههایی برای بهتر کردن رابطه ها یافت. مطالعه و تجربه بیشتر در زمینه ی روابط شخصی شخص را متفاعد می کند و که ببیند وبپذیرد که اطرافیانش، با آنکه اورا دوست دارند، نمی توانند در تمام موارد با او فکر و رفتارهمسان داشته باشند. آنها که زود تربه این موضوع پی می برند، انتظاراتشان ازدیگران کمتر و روابطشان با آنها بهترو سلامت روانشان افزونترمی شود. چنین کسانی حتی شاد می شوند اگرببینند که بعضی ازمردم، تنها گه گاهی و دربعضی ازموارد با آنها همراه وهم نظرند.



:: موضوعات مرتبط: مقاله های تربیتی و اشعار دکتر داریوش دهفان , ,
:: برچسب‌ها: زندگی , نویسنده , اجتماع , محبت , رابطه , انسان , مرگ , تجربه ,
تاریخ : دو شنبه 22 مهر 1392
بازدید : 861
نویسنده : آوا فتوحی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: داریوش , دهقان , مترجم , شاعر , شعر , ,
تاریخ : یک شنبه 21 مهر 1392
بازدید : 925
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "کابوس قلم " از شاعر "محمد مهدی اورسجی"
دستم را به دستانت سپرد
مادر
دستانت را می بوسم
تا همیشه
یاد مادرم باشم


قلمم
کابوس غربت صدای تورا دارد


دٓرست یادم هست
دستانت را ...



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: محمد , مهدی , اورسنجی ,
تاریخ : یک شنبه 21 مهر 1392
بازدید : 1224
نویسنده : آوا فتوحی
 
صیاد کجایی تو کجایی تو کجایی
صید تو اسیر است به این دام جدایی

روزی سر راه دل او دام نهادی
اکنون که اسیر تو شده دور چرایی

آهوی پریشان تو در بند اسیر است
خو کرده به این دام اگر دام بلایی

قانون شکار ست و یا حیله ی صیاد
آغاز کنی صید و سپس رخ ننمایی

امروز دگر نیست خبر از تو و از دام
شاید که نشستی سر کویی به هوایی

هرجا نگرم وسوسه ی دانه و دام است
عبرت نشود حال مرا مرغ صدایی

صیاد ستمگر دل آهوی تو خون است
جا مانده به دستان تو با تیر جفایی

برگرد رهایش کن از این دام بلاخیز
صیاد کجایی تو کجایی تو کجایی..

بتول مبشری


:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: بتول , مشیری , شاعر , شعر , دل , اهو , خون , مرغ , رها , ,
تاریخ : یک شنبه 21 مهر 1392
بازدید : 930
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "آتش فشان سرخ لبت ..." از شاعر "هادي عليزاده"

حسی شبیه معجزه در من تنیده شد
روزی که طعم شعر نگاهت چشیده شد
گویی خیال کودک تخس درون من
در خواب گیسوان بلند تو دیده شد
آتشفشان سرخ لبت شعله ها سرود
ققنوسِ عشق در دل من آفریده شد
جادوی چشم های سیاهت طلسم کرد
مردی به راه تا تو رسیدن کشیده شد
آن دست های جلوه گرت سینه را درید
انگورهای عاشقی از شاخه چیده شد
ای شهرزاد خوش سخنم قصه ای بگو
افسار دیو سرکش قلبی بریده شد



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
تاریخ : یک شنبه 21 مهر 1392
بازدید : 978
نویسنده : آوا فتوحی

حق داري 
اين روزها دل تو خيلي شلوغ 
سرت پرشور ست 
گله ای نیست
چندمین بار است - گمانم -
یادت رفت
روز میلادم 
دل من جان سخت است
نمانده جایی دگر
براي اين همراه
اين همسفر غمخوار
اين دل سرگشته و غمبار
چشم تو ، 
آه از آن چشم
آن کولی
آن عصیانگر شهرآشوب
آن چشمه جوشنده ناز
آن نگاه پر راز
آن افسون پياپي
آن دم كه دلم را به فنا داد 
@ حميد رضائي



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
تاریخ : شنبه 20 مهر 1392
بازدید : 1200
نویسنده : آوا فتوحی
شما نمی دانید!
درد دارد
همه ی آن چیزها كه در بندمان كشیده است
حرف دارند با فریادی خسته ولی خموش
گاهی مجبور به سکوت می شویم
گاهی هم فرقی نمی کند
می دانید!
درد دارد
این زمانه بی اعتبار
با دنیای وارونه خو ش خیالی
هیچ وقت بر مدار مدارا نیست
هرچه پاییز بیاید و باز بهار
هیچ فرقی نمی کند
باز همه ی آن چیزها درد دارد
برزخی به خط استوا
رنج می بافد مدام
ما هم هی جرعه جرعه
حسرت می نوشیم
درد را که دیگر نمی توان نوشت
می دانید!
باز فراموش می شویم ....


:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: ندا فضلی , شعر , شاعر , ,
تاریخ : شنبه 20 مهر 1392
بازدید : 864
نویسنده : آوا فتوحی
وسوسه ات مثل معتادي رو به بهبودي
تسخيرم كرده است
خيالت حافظيه را قدم ميزند
عطر يادت بهارنج ها را مست كرده است
تو را بدون مرز دوست دارم
تو را بدون تعصبي ناموسي
تو را بي بغض
تو را بي اندوه
تو را بي طوفاني چشمهات
تو را حتي همين حالا كه نيستي
تو را حتي همين حالا كه نميداني چقدر جايت خاليست
نگاه كن
هنوز دست هام تو را مي لرزند
شعرهام تو را مي رقصند
نگاه كن
تنها ، نگاه


:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: علی , علی بهمنی , ,
تاریخ : شنبه 20 مهر 1392
بازدید : 1413
نویسنده : آوا فتوحی

در انباری آپارتمانم 
حبس کرده ام 
کلنگی که قصد داشت
خانه ی پدری ما را
خراب کند

برای باد گیرهای یزد
و حوض های کاشان 
آرزوی طول عمر دارم 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: شهریار , عطایی , ,
تاریخ : یک شنبه 14 مهر 1392
بازدید : 1007
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : یک شنبه 14 مهر 1392
بازدید : 1325
نویسنده : آوا فتوحی



:: موضوعات مرتبط: مطالب موسیقی , ,
:: برچسب‌ها: ردیف آوازی , خواننده , رضوی , رضوی سروستانی , ,
تاریخ : پنج شنبه 11 مهر 1392
بازدید : 1012
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "ذهن مریض" از شاعر "مریم هادی لوئی"

ذهن اگر مریض نباشد
درک این همه گل پژمرده ممکن نیست!
بگو میان این همه اوراق تا خورده ی لعنتی
دنبال کدام مکتوب گذشته ای؟
بگو سرمای پشت پنجره چرا این همه قدرتمند است؟
در وهم تو هزار ذبح بی دلیل انجام می شود
بگو چرا این همه قربانی زیر پاهای کبود من است؟
ذبح اگر خاطره ای باشد همین دو سه کوچه پایین تر
پس چرا مدام میخ طویله اش را بر در خانه ی ما می زند؟
چرا کلون در خانه ی ما فقط به ضجه صدا می دهد؟
بگو این همه انرژی، این همه تابش از جانب من و تو کجا دفن می شود؟
گورستان انرژی ما کجاست؟
تابش و انعکاس آن در پی تابشش کجا می افتد؟
چه نارواست این بی بنیادی!!
چه تلخ است این لقمه ی زندگی!!
مثل چرخاندن زغال قلیان،داغ
مثل صدای بیمار روبه موت،ضجرآور
مثل گره خوردن دو دست مرده،بی حس
کاش چشم ها می فهمیدند همیشه دستشان خوانده می شود...



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: تلخ , شیرین , زندگی , ,
تاریخ : پنج شنبه 11 مهر 1392
بازدید : 801
نویسنده : آوا فتوحی

 

دلم هوايت دارد

آينه را مي چرخانم .

هوا ابريست

دست بر گونه

با دهاني بشكل خاطره ،

حلول مي شوم در خويش

و در غربتِ نگاهم

مي چكم .

 

با اين همه

پير شدم

در كتابي كه

نخواندمش

  هرگز !



:: برچسب‌ها: شعر , شاعر , آینه , دل , ابر , خاطره , دست , ,
تاریخ : پنج شنبه 11 مهر 1392
بازدید : 883
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "ِمهر و حسد(1)" از شاعر "محمد امیرزاده قاسمی"

به کنار جنگلی انبوه ز لطف ودود
گلی خندان برست و دل ها ربود

گل زیبا چو چشم به دنیا گشود
بدید بر کنارش یکی درخت کبود

به قد چون سرو و به ناز چون بید
ریشه چون کوه و شاخسار چون حدید

عجب کرد هرآنکه آن کوه وار بدید
خالق را نباید پرسید این چه بود آفرید

درخت هر دم روی به سوی بادی می گشود
به یک دم دست به سوی آسمان می گشود

به الله الله و ذکر یا ذوالجلال
درهای هفت جهان به یک آن می گشود

به سبحان الله و ذکر اللهِ فرد
دل کوه و دشت در هم می فشرد

به هر ذکر به رسم ادب نه از روی خرد
آن درخت قد سروَش بر زمین تمام مفسرد

در این حال و در این روزگار
از قضا و طبع صنع پروردگار

رودی به آن کنار راه به دریا می جست
ز پروردگار نشان از آن یار می جست



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
تاریخ : یک شنبه 7 مهر 1392
بازدید : 1108
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "كادوپيچ" از شاعر "مصطفی نجفی عمران"

دل را بايد داد

به او كه :

نه تو را بخرد
نه نسیه ببرد
و نه پس بياورد ...



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: دل , مصطفی , نجف , عمران , ,
تاریخ : یک شنبه 7 مهر 1392
بازدید : 1158
نویسنده : آوا فتوحی

 

شعر "ستاره نجات" از شاعر "احسان امینی فر"

می خواهم
زیباترین،
باشکوه ترین،
و زلال ترین
شعرم را بنویسم.
می خواهم شعری بنویسم
که تمام ابلیس های شیک پوش را درهم شکند
تمام پلیددستان را از پای درآورد
می خواهم معجزه کنم
می خواهم همه وجودم شعر شود
روی کاغذ بلغزد
عشق شود.
می خواهم آن چنان بنویسم
که تمام " اوباماهای " تاریخ را خرد کند.
تمام زورگویان دوران را تسلیم کند.
می خواهم ان گونه بنویسم
که تمام گیاه خشکیده پابرهنگان
در زمین ریشه کند.
تمام دیوانگان زمین عاقل شوند.
و اینک تمام وجودم می لرزد
دست هایم،
پاهایم،
آبشار از چشمانم جاری است
آری
شعرم را می نویسم و برمی خیزم
شعر من این است :
" یا محمد ( ص) "



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: محمد , امیر , کوه , جنگل , آسمان , درخت , سرو , ,
تاریخ : جمعه 5 مهر 1392
بازدید : 904
نویسنده : آوا فتوحی



:: برچسب‌ها: فریدون مشیری , ,
تاریخ : جمعه 5 مهر 1392
بازدید : 982
نویسنده : آوا فتوحی

قــلـم   بگــو   چــــی    میــکشـــم

قــلم    بــگو    دست    نــمیکــشم

 

این  قلم  بریده  واسه  بیان این  دردهام

این قلم یه همدم خوب واسه بیان دردهام

 

بیـهوده  زانــوی  غــــــــم  بغل  گرفتــم

بیـهوده  در  انتـــــــظار تو  نشــــــــستم

 

اونی  که  آواره ی دوره زمونست  منم

اونی  کـه   بــیچاره ی   زمونست  منم

/سلطان شکست/

 



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: نقدی , محمد , ,
تاریخ : جمعه 5 مهر 1392
بازدید : 948
نویسنده : آوا فتوحی

۱

کوچه های شهر

وآدم های شهر

رنگ می بازند

رنگ می شوند

دریغ...

ای صداقت دست ها و دیوارها!

 

۲

آن دایره ها

آن عقربه ها

و موج هائی که

به گرد هیچ می پیچند

خوشا آبی بی انتها

و دو بال رها

 

 



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: نصرالهی , ,
تاریخ : جمعه 5 مهر 1392
بازدید : 659
نویسنده : آوا فتوحی

ايستاده به تماشاي خويش
    در باد
    و پرنده اي
    كه پرواز را در پرهايش به زبان مي آورد
    مي رفت
    تا آبي شود.
    كسي مرا صدا زد
    صدايي كه آشنايم نيست
    انگار كسي قدم هاي مرا برمي دارد.


تاریخ : جمعه 5 مهر 1392
بازدید : 1121
نویسنده : آوا فتوحی

 

نو کلاسیک  

نزد نویسندگان نو کلاسیک انسان هدف ادبیات است و چون شعر بازتاب زندگی انسان هاست، پس باید جنبه ی

ارشادی داشته باشد و از زیبایی نیز بی بهره نباشد. از نظر آنان، انسان جزیی از زنجیره ی بزرگ هستی است

و در این زنجیره، از مقام و موقعیت معینی برخوردار است، از این رو باید هدف هایی را بجوید که دستیابی به آن ها

برایش امکان پذیر است و در این راه از غرور و افزون طلبی بپرهیزد. بنا به دلایلی که ذکر شد، از دیدگاه نوکلاسیک،

انسان در زمینه هنر و ادبیات نیز نمی تواند فارغ از قید و بند و محدودیت عمل کند و ذوق و قریحه هنری اش باید

تابع قوانین و نظم معینی باشد. به همین دلیل دوران نوکلاسیک ها را عصر "طبیعت نظام .یافته" نیز می نامند

در تاریخ ادبیات انگلستان، به شعر دسته ای از شاعران که در میانه ی سده ی هجدهم می زیستند و بر خلاف

شاعران نوکلاسیک عصر خود، به مضامین اندوهناک و رازگونه می پرداختند، شعر مکتب گورستان اطلاق می شود.

این شاعران بیش تر به مرگ و صحنه های تیره و راز آلوده توجه داشتند و آثارشان مقدمات برخی از جنبه های

اندوهگنانه در مکتب رمانتیسم را فراهم آورد. شاعران اصلی این مکتب پارنل، روبرت بلر و ادوارد یانگ بوده اند

ولی مشهورترین شعر این مکتب را با نام "مرثیه ای در گورستان دهکده" توماس گری سروده است

 



:: موضوعات مرتبط: مکاتب , ,
:: برچسب‌ها: کلاسیک , مکتب , طبیعت , قوانین , هنر , هنرمند , ادبیات , ,
تاریخ : جمعه 5 مهر 1392
بازدید : 969
نویسنده : آوا فتوحی

 

 (verisme)

 یا واقع‌گرایی محض، نام مکتب ادبی اروپایی و تقلید و تلفیقی از مکتب رئالیسم و ناتورالیسم فرانسه است.

این مکتب نخست در ایتالیا توسط نویسنده‌ای اهل سیسیل به نام حیووانی ورگاه به وجود آمد و در همان جا

نیز از بین رفت. او با لحن سوزان و تند و خشن و بی پرده‌ای شیوه بیان نویسندگان قدیم ایتالیا را با فلسفه ا

خلاقی توماس هاردی انگلیسی درهم آمیخت و مجموعه داستان قصه‌های روستایی و دو رمان بزرگ دیگر را خلق کرد.

این مکتب امروز به عنوان نمونه بی مانند هنر داستان سرایی ایتالیا تلقی می‌‌شود.

ورگاه در جوانی داستان های عوام پسندی نوشته بوده در سنین بالاتر آثار باارزشی نوشت. کثرت شخصیت‌های

انسانی در داستان های ورگا موجب شد که او شکل تازه‌ای به رئالیسم فرانسوی بدهد.

این مکتب در آغاز ۳٠ سال گمنام ماند. اما امروز بیش تر نویسندگان ایتالیایی از آن به عنوان نمونه بی‌مانندی

از هنر داستان سرایی یاد می‌کنند. پیروان این مکتب امروزه زیادند. از آن جمله:

گراتسیادلدا، ماتیلدسرانو، ماریو پراتزی و لوییجی کاپوآنا

 



:: موضوعات مرتبط: مکاتب , ,
:: برچسب‌ها: مکتب , داستان , ادبی , اروپا , رئال , فرانسه , رمان , ایتالیا , انگلیسی , توماس , نویسنده , ,
تاریخ : جمعه 5 مهر 1392
بازدید : 994
نویسنده : آوا فتوحی


واژه ی مثنوی از کلمه ی "مثنی" به معنی دوتائی گرفته شده است. زیرا در هر بیت دو قافیه آمده است

که با قافیه بیت بعد فرق می کند.از آنجا که مثنوی به لحاظ قافیه محدودیت ندارد بیشتر برای موضوعات

طولانی به کار می رود. خصوصیات مثنوی باعث شده است که داستان ها اغلب در قالب مثنوی سروده شوند.

علاوه بر داستان سرایی، برای هر موضوعی که طولانی باشد هم از مثنوی استفاده می شود.

مثلاً در ادبیات آموزشی مثل آموزه های صوفیان هم از قالب مثنوی بهره می برده اند.

سرودن مثنوی از قرن سوم و چهارم هجری آغاز شده است که از بهترین مثنوی ها می توان به شاهنامه فردوسی،

حدیقه سنایی، خمسه نظامی و مثنوی مولوی اشاره کرد.

قدیمی ترین مثنوی سروده شده- که اکنون به جز چند بیت چیزی از آن در دست نیست- مربوط به رودکی است

که متن کلیله و دمنه را در قالب مثنوی به نظم در آورده بود.

نمونه ای از مثنوی از بوستان سعدی

حکایت

یکی گربه در خانه زال بود----- که برگشته ایام و بد حال بود
روان شد به مهمان سرای امیر----- غلامان سلطان زدند شر به تیر
چکان خونش از استخوان می دوید---همی گفت و از هول جان می دوید
اگر جستم از دست این تیر زن----- من و موش و ویرانه پیر زن    

ترجیع بند

ترجیع بند از چند قطعه شعر تشکیل شده است که هر کدام از این قطعه شعرها دارای قافیه و وزن یکسان هستند

و در آخر هر رشته شعر یک بیت یکسان با قافیه ای جداگانه تکرار می شود. بهترین ترجیح بندهای مربوط به سعدی ،

هاتف و فرخی است. از ترجیع بندهای معروف ادبی فارسی ترجیع بند هاتف است که بیت ترجیع آن این است:


که نیکی هست و هیچ نیست جز او ----- وحده لا اله الا هو



نمونه ای از ترجیع بند از دیوان سعدی

دردا که به لب رسید جانم ----- آوخ که ز دست شد عنانم

کس دید چو من ضعیف هرگز ----- کز هستی خویش در گمانم

پروانه ام اوفتان و خیزان ----- یکبار بسوز و وارهانم

گر لطف کنی به جای اینم ----- ورجور کنی سرای آنم

بنشینم و صبر پیش گیرم ----- دنباله کار خویش گیرم

زان رفتن و آمدن چگویم ----- می آیی و می روم من از هوش

یاران به نصیحتم چه گویند ----- بنشین و صبور باش و مخروش

ای خام، من این چنین در آتش ----- عیبم مکن ار برآورم جوش

تا جهد بود به جان بکوشم ----- و آنگه به ضرورت از بن گوش

بنشینم و صبر پیش گیرم ----- دنباله ی کار خویش گیرم

ای بر تو قبای حسن چالاک ----- صد پیرهن از جدائیت چاک

پیشت به تواضع است گویی ----- افتادن آفتاب بر خاک

ما خاک شویم و هم نگردد ----- خاک درت از جبین ما پاک

مهر از تو توان برید هیهات ----- کس بر تو توان گزید حاشاک

بنشینم و صبر پیش گیرم ----- دنباله ی کار خویش گیرم

** توضیح: به علت طولانی بودن ترجیع بند تنها قسمتهایی از آن انتخاب شده است که نشان دهنده

ساختار شعری ترجیع بند باشد.  



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: مثنوی , مولانا , ترجیح بند , شعر , شاعر , بوستان , سعدی , رودکی ,
تاریخ : دو شنبه 1 مهر 1392
بازدید : 924
نویسنده : آوا فتوحی

  

قطعه

"قطعه" شعری است که معمولاً مصراع های اولین بیت آن هم قافیه نیستند ولی مصراع دوم تمام

ادبیات آن هم قافیه اند. طول قطعه دو بیت یا بیشتر است.

......................الف///////// ...................... ب
...................... ج ////////// ...................... ب
...................... د ////////// ...................... ب

قطعه را بیشتر در بیان مطالب اخلاقی و تعلیمی و مناظره و نامه نگاری بکار می برند.

قدیمی ترین قطعه ها مربوط به ابن یمین است و از بین شاعران معاصر پروین

اعتصامی نیز بیشتر اشعارش را درقالب قطعه سروده است.

پروین اعتصامی مناظره های زیادی در قالب قطعه دارد از قبیل مناظره نخ و سوزن، سیر و پیاز و ......

شکل تصویری قطعه به شکل زیر است:



علت اسم گذاری قطعه این است که شعری با قالب قطعه مانند آن است که از وسط یک

قصیده برداشته شده باشدو در واقع قطعه ای از یک قصیده است.

نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی ----- بررست و بردمید بر او بر، به روز بیست

پرسیدازچنار که توچند روزه ای؟ ----- گفتا چنار سال مرا بیشتر ز سی است

خندید پس بدو که من از تو به بیست روز ----- برتر شدم بگوی که این کاهلیت چیست؟

او را چنارگفت که امروز ای کدو ----- باتو مراهنوز نه هنگام داوری است

فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان ----- آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست!!!

(انوری)
 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: شعر , شاعر , قطعه , غزل , ترانه , تصنیف , نو , کلاسیک , سپید ,
اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com