یکی از دغدغه های روشن بین و درونگر ، گذشت زمان است ،گذشت ثانیه ها ،گذشت دقیقه ها و ساعت ها.گذشت روزان و شبان گریز پا.
در این میان مردم بی خیال لحظه های عمر را بر باد میدهند،بی آنکه به گذران لحظه های آن نیمه نگاهی اندازند.
ولی یک شاعر آگاه چون (هوفمانستال ) پیش گام مکتب ادبی سمبولیسم و شاعر ارزنده اتریش و آلمان ،گذشت زمان را خیام وار درک میکند و سایه روشن نیم رنگ گذران زندگی را در می یابد بی آنکه بخواهد خود را در هاله رویاها گم کند آنجا که می سراید"
میوه های کال آرام آرام می رسند
ودر خاموش شب از شاخه فرو می افتند
ساعتی چند بر زمین می مانند
سپس می بوسند و به خاک می پیوندد
و کودکان ، بی آنکه چیزی در یابند بزرگ می شوند و بزرگتر
و جاده ی زندگی را به آرامی به پایان می برند
راستی این همه خنده و گریه برای چیست آیا ما همه ، کسانی نیستیم که جاودانه تنهاییم؟ ودر میان جمع همدمی نداریم؟
خواجه اهل راز ،حافظ شیرازهم آنجا که به گذر عمر اشاره دارد مخاطبان را به نشستن کنار جوی آب روان فرا می خواند تا به گذر روزان و شبان عمر بنگرند و آن را بیهوده از دست ندهند،چه فرصت ها دیر بدست می آید ولی زود از میان میرود.
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
کاین اشارت به جهان گذرا ما را بس
(آوا رضایی)فتوحی که مجموعه سروده هایش با نام سایه های آویزان انتشار یافته است در باره گذر زمان با زبانی دیگر این باور را بازتاب می دهد و می گوید عقربه ها در انحصار زمان است و ما انسانها چه زن و چه مرد غنوده بر پهنه ی زمینیم و نظاره گر تراشه های حسرت که بر هستیمان سایه افکنده و گاه و بیگاه ما را آزار می دهد
خود را نمی یابم
عقربه ها
در انحصار زمان
زنان و مردان خوابیده در پیکر زمین
تراشه های حسرت
در ضیافت ترانه ها
نگاهی از آه ماه
افتاده بر آفتاب
این گونه سروده ها که رنگ سمبولیسم به خود گرفته نمایشی از دغدغه ی نسل امروز استیا دست کم دغدغه ی بخشی از نسل امروز که تلاش میکند اندیشه را بصورتی که حواس پنجگانه را مخاطب قرار
دهد بیان کند وآنچه را که بر حواس اثر میگذارد، به اندیشه و خرد پیوند زند
آنچه روشن است شاعر میخواهد پدیده ها را از پشت روحیه ی خیال انگیز بنگرد روحیه ای که نمایی مه آلود دارد و فضا را نیمه تاریک احساس میکند.
آوا رضایی در سروده های دیگرآهنگ ثانیه ها را هراسان به وصف میکشد و حرکت عقربه ها را بر صفحه ی ساعت بوسه ای می پندارد که بر چهره ی زمان نقش گرفته است.
هراسان است
ساعت
در شکل هندسی خویش
به قاعده
عقربه ها
بوسه میزنند
زمان را...
شاعر در جایی دیگر ، نوع نگاه خویش را تغییر می دهد و جلوه گری ایهام آمیز زندگی را از تیررس نگاه تیز بین خود به یک سو می افکند تا به زندگی و هرچه در آن است لبخند زند و امید وارانه بگوید :
آنگاه که ایمن می شوم از کلامت
می رویم /از نگاهت
و روزانه این امید را تا آنجا می گشاید که در رگه های تصورش،درختانی که در زمستان سرد فسرده اند ، با گرمی و روشنی دیدار دلدار از خواب گران زمستانی بیدار می شوند و همچون بهاران شکوفه می دهند:
وقتی، تو با منی
درختان
در سپیدی سرد
هم
شکوفه می دهند
شاعر با راز و رمز عشق و شراره های سوزان محبت آشناست و این آشنایی را به نوعی( شناخت ) رسانده است، شناختی که با دمدمه های هستی آفرین عشق دمساز است و شاعر را وا می دارد آوای موسیقی را چاشنی ترانه اش کند و با احساسی که از درونش زبانه می کشد به
سمبل ها و آهنگ ها بنگرد.او در این حالت تکرار عشق را چون امواجی می داند که ناگهان بر پهنه ی دل دریایی اش رخ می نماید و خود را با دلداری روبرو می بیند که تاکنون نمی شناخته ولی انتظار دیدار او را داشته است
تکرار عشق را امواج می داند
تویی که نمی شناسمت یک روز می آیی
ومن
با دل دریائیم
امواج را
هموارخواهم کرد.
گریستن و ریزش اشک های اندوه با چشم سرو کار دارد ولی نوعی از گریستن هست که (زبان افسوس) نام گرفته و جلوه های نمادین آن از دید ژرف نگران پنهان نمی ماند به ویژه زمانی که مسئله ی دردو هجران وسایه فراق در میان باشد و شاعر فرصت می یابد هجران یار را به گریستن لبان تشبیه کند و چنین نغمه سر دهد :
با لبانم گریستم
سایه ات
مدام
ریزش میکند
بر فاصله ها
بر باور آوا رضایی شعر جسی است خوابیده که مخاطبان را بیدار میکند و تا زمانی که شعر در ذهن شاعر است در چهره ی تصویر
(خود آگاهی شاعر ) جلوه گری دارد ولی هنگامی که روی کاغذ می آید و بر صفحات کتاب نقش گرفت دیگر به خوانندگان پیوند می یابد تا در زیرو بم سروده های شاعردرد زیستن را که او احساس کرده ، دریابند و راز دلبستگی ها و اضطراب ها را در رقص واژه ها و آرایه ها و تصویر های ذهنی خود شکل دهند و در هم آمیزند مگر نه آنست که خود شاعر می سراید
نقدادبی؛هنرارزشیابیآثارادبی نقد در لغت به معنی شناخت و تشخیص زر خالص از ناخالص است و در اصطلاح ادبی عبارت است از بررسی و تعیین ارزش آثار ادبی. در فرهنگها نقد چنین تعریف شده است: سره کردن درم و دینار و جز آن (منتهی الارب - غیاث اللغات ). نظر کردن در درمها و جز آنها و خوب و بد آنها را از هم جدا کردن.( فرهنگ نفیسی) نظر کردن در شعر و سخن و تمییز دادن خوب آن از بدش. (متن اللغه). خرده گیری ، نکته گیری، سخن سنجی و به گزینی (یادداشتهای علی اکبر دهخدا) هنگام مدح او، دل مدحت کنان او/ از بیم نقد او بهراسد زشاعری(فرخی) نقد، تنها شامل امور ادبی نیست و می تواند شامل همه گونه آثار علمی ، فنی، هنری، فلسفی، تاریخی و غیر اینها بشود، اما آنچه معمولاً از نقد بیشتر به ذهن می رسد، نقد آثار ادبی است از نظم و نثر، زیرا اغلب مردم با کتاب و ادبیات بیش از سایر علوم و فنون مانوسند و از امور ادبی بیشتر از سایر اقسام ادبی و هنر سر در می آورند و هرگونه نقدی را که درباره کتاب، به ویژه اشعار و داستانها صورت می گیرد درک می کنند، اما درهمان حال با توجه به مشکلات امر و شرایط لازم، خود را برای نقد صالح نمی بینند. کلمه نقد خاصه وقتی از انتقاد سخن به میان می آید در نظر گروهی ازمردم نا آشنا ، به معنی عیب جویی توجیه شده است، در صورتی که هدف از نقد به هیچ وجه تنها، یافتن و معرفی کردن نقاط ضعف اثر ادبی نیست، بلکه مقصود از نقد بررسی و ارزشیابی آن و مهمتر از این شناساندن آن اثر به مردم است تا اگر درک مفاهیم وتعیین بهای معنوی کتاب برای همه افراد ممکن نشود، با کوششها و زحمتهای نقادان، تمام جوانب آن اثر مورد رسیدگی قرار بگیرد و سپس نتایج بررسی و حاصل کار، برای استفاده عموم نشر شود. بسیار دیده شده وقتی می گویند که از فلان کتاب انتقاد شده است، بی درنگ این معنی به خاطر می ر سد که کسی عیوب آن کتاب را یافته و اعلام کرده است و بدبختانه در جامعه ما وضع به همین منوال هم است وگویی کسی از نقد و ناقد جز این انتظاری ندارد. برخی از منتقدان براثر نداشتن تجربه کافی یا احتمالاً بر اثر اغراض خاص، کتابهایی را برمی گزینند و پس از کوشش فراوان، نارسایی یا نقایصی در آنها می یابند و آنها را به سختی مورد نکوهش قرار می دهند و بدیهی است که عمل آنان نه تنها سودمند و سازنده نیست، بلکه از این جهت که نقد را از مسیر اصلی دور می سازند، زیان بخش هم است و از سوی دیگر اینگونه منتقدان شهرت طلب معمولا آثار ناپخته طبقه جوان را که طبعاً مشتمل بر اشتباههایی هم است برای انتقاد اختیار میکنند و با آشکار ساختن نارسایی های آنها می خواهند نامی برای خود فراهم آورند که در هر حال اهل دانش به این گونه کارها ارجی نمی نهند، زیرا از یک سو موجبات دلسردی و وازدگی طبقه جوان را برقرار می سازند و از سوی دیگر نشان می دهند که نقدی که می کنند عاری از ریا و به منظور اصلاح و پیشبرد کار نیست و به همین سبب است که وقتی خبر می رسد که کتابی در روزنامه یا مجله ای مورد انتقاد قرار گرفته، نویسنده آن اثر پی می برد که باید مدتی دشنامها و سرزنش های بسیاری را تحمل کند، از آن رو که منتقد در آن مطلب کوشیده تا به هرطریق که هست اشتباههایی به چنگ آورد و آنها را با آب و تاب اعلام کند و به مقصودی که دارد، برسد. این گونه رفتارها با روح نقد که باید متوجه هدفی عالی و بنیادی باشد سازگار نیست، زیرا این عیب جویی نه برای خواننده سودمند است نه نویسنده اثر و نه منتقد و بنابراین عملی بیهوده، غرضآلود و ناصواب است و چنین کسی صلاحیت نقد یک اثر ادبی را ندارد. نقد آثار ادبی از روزگاران کهن مرسوم بوده و از طرف فلاسفه و متفکران و ادیبان، قواعد و موازینی برای آن وضع شده است که پاره ای از آنها هنوز معتبرند و پاره ای دیگر فاقد ارزش بسیار. بنابراین از دیرباز مباشران کتاب و آثار ادبی با فواید نقد آشنایی داشته و آن را یکی از عوامل پیشرفت امور ادبی می دانسته اند. فواید نقد فواید نقد متوجه سه جهت می شود: خوانندگان کتابها، نویسندگان ومولفان علم و هنر و در نتیجه دانش و ادبیات آن کشور. ۱) خوانندگان کتابها بیشتر مردم به سبب آشنایی نداشتن به فنون نقد، یا شتاب در مطالعه کتاب، نمی توانند درباره کتابی که می خوانند به درستی قضاوت کند
آوا رضایی (فتوحی) نقدی بر کتاب شکل دیگر من مجموعه رباعی ایرج زبردست رباعیات خیام ساختار ریاضی دارند و شکلی از (problem ) را مطرح میکند.و گاهی به حالت تعلیق در میآورد.یا انکار میکند ویا اثبات. این خصوصیات را رباعیات ابوسعید ابی الخیر،حافظ و مولوی ندارند.زیرارباعی نامبردگان از رباعیات وصفی(discritive )هستند که از اولش یک حالتی راوصف می کنند.حالا شاعران مضمون ساز هم که برایشان لفظ معنی دارد و دلالت صراحت ندارد و در شعرشان لفظ معنی صریح است به دو شکل است 1-لفظ مجازی 2- لفظ حقیقی. مثلا می گوییم شیر آمد .به عنوان مثال علی جانشین شیر شده و بدلیل دلیری و شجاعت بیان مجازی می شودو ما از زمینه کلام می فهمیم که در رابط دلیری بیان شده است.لفظ در شعر کاذب و صادق معنا ندارد ولی دلالت معنا دارد.در رباعیات ایرج زبردست کتاب شکل دیگر من که مجموعا26 رباعی است.(ص 38 حکایت) در ساعت من، حکایتی ناپیداست در ساعت من ،قطره هزاران دریاست این عقربه ها که گِرد هم می چرخند انگار یکی شمس و یکی مولاناست در اینجا ارتباط قطره و هزاران دریا خیلی بعیده/قطره حکایتی است که در این ساعت است.شاعر می بایست از نظر لفظی دنبال مطلبی که در مصرع اول مطرح کرده بود باشد.و قصه ای که نامعلوم است باید عبارت در طراز همان الفاظ حرکت کند.عقربه ها در ساغت بدنبال هم می چرخندو گِرد هم نمی چرخند.مصرع آخر ارتباط موجهی با مصرع اول ندارد.ما منتظریم که بفهمیم حکایت ناپیدا چیست و چون با مسئله زمان تماس گرفته و به عقربه ها که یکی شمش و دیگری مولاناست منتقل شده که گم می شوند وبدنبال هم می گشتند.این رباعی مصنوع و فاقد منطق ریاضی دار رباعیات خیام است.پاسکال ،خیام، انیشتن، نیوتن،همه ریاضی دان بودند.نیوتن : خدا ساعت ساز جهان است که این تفکر ریاضی دارد.تفکر ارسطویی که به موجود زنده و بالندگی و رشد توجه می کند(مثلا خدا را به گل زیبایی که شکفته شده توصیف می کند) خیام دو نوع رباعی دارد1- رباعیات ریاضی دارکه ساختار جبری داردو مثل معادله جبری است و کسی نمی تواند مثل او بگوید چون کسی ریاضی را به اندازه خیام نمی شناسد.2-رباعیات وصفی. دمکریسیوس می گوید: ذرات جهان ذره ذره اتمند.(اینجا ترکیب و ارتباط از بین می رود). عرفایی هم در قالب رباعی شعرهای عاشقانه ای گفته اند چون ابوسعید ابی الخیر و دیگران. گاهی رباعی یک نوع شعر خاصه که با ترنم مردم حساس و عاشق پیشه ویا رند لا ابالی همراه بوده است.که عده ای از این نوع استفاده کرده اند.اما در شکل دیگر من (ص.48) روحی است که در تن است ،حالا این شکل --------- ماه شب روشن است، حالا این شکل ----------- آن چشم معطر ازل می داند شکل دگر من است، حالا این شکل ------------- خوب روی تصویر باید فکر کرد نه حرف یا حروف. زیرامی گوید شکل و بهتر است مصرع آخر رباعی که می بایست مخاطب را کن فیکون کند و نتیجه گیری باشد همین شکل باشد و شکل ها در مصرع اول و دوم خذف شود.البته ناگفته نماند که در مصرع سوم چشم معطر ازل که منظور خداوند است خوب استفاده شده اگرچه پدیده و واژه ی نویی نیست. (ص 45-نماندن)
تاریکی وقت و غربتی بی پایان لمس تن شب ،قدم زدن در باران مانند نباش و باش، تنهایی و کاش مانند نماندنت که ماندم با آن در وقت مشکل دارد.تاریکی را به معنای ایهام گرفته و زمان مبهم است/غربت به معنای تنهایی بکار رفته و لمس تن شب که از فروغ گرفته (دست بر پوست کشیده ی شب می کشم)و البته بطور غیر مستقیم که بد هم نیست.تقارن برقرار کرده ودر تاریکی خیابان بهتر است که قدم بزند و پوست شب را لمس کند و می گوید در غیبت و نماندن تو دارم زندگی می کنم.تنهایی و کاش(کاش به معنای تمنا و آرزو)که البته از نظر فرم کارتوفیق حاصل کرده و خوب است. (ص42.او) آغوش سپید بامدادم او شد آرامش ناگهان یادم او شد آن سوی کسی نیست، کسی را دیدم آیینه بدست هر که دادم او شد مصرع چهارم متمم مصرع سوم است و ک موصوف لازم دارد و بجای آیینه می بایست کایینه بدست هر که دادم او شد باشد. (ص 56- تشنه) شب حادثه را اشارتی مبهم کرد از قاعده ی جهان ، زمان را کم کرد ای باور بیکرانه ، ای قوی سپید پرواز تو پشت آسمان را خم کرد چون در شب حادثه ی غیر مترقبه ای اتفاق افتاده، شب را اشاره مبهمی کرده به حادثه /که البته خود این لفظ مشکل دارد.اشاره مبهم چیست ؟ زمان را کاهش دادن/قوی سپید کنایه ای است از باور .شب، سیاهی و تاریکی فضای جامعه را حادثه وار خبر داد.که آن حادثه مرگ شاملو بود که باور بیکرانه آرادی و شعر است.و زبردست می گوید وقتی تو مردی .مرگ تو پشت آسمان را خم کرد( که بسیار اشاره ی خوبی است در مرگ شاملو)و جای تحسین است. ایرج زبردست برای بیان مطالب عاشقانه، وصفی،و انتقادی قالب رباعی را انتخاب کرده اندو در نتیجه در همان قالب محدود شده و طبعا می بایست بعنوان یک شاعرمدرن وزن راکنار گذاشته و بدنبال هارمونی برود و یا نوعی وزن درونی (قطعه) یا به فرم های دیگر هم فکر کند .مخصوصا کمپوزسیون. ناگفته نماند که تعابیر بکار رفته نشا نه ای از مدرن و مدرنیزه ندارد. مثل پشت آسمان خم شدن-داغدار آمال-انالحق زدن_فکر شکفتن-آغوش سپید بامداد –اشاره مبهم –شب حادثه – واکردن دهان و صدف –قطره و هزاران دریا –و....همه تعابیر قدیمیند.همچنین بعضی ابیات سست هستند مثل با عشق پر از لذت پرهیز شوی که معمولی و روزنامه ای است. رباعی ی فریاد عادی است ولی رباعی ی خورشید خوب است .کارهای قبلی ایرج زبردست بالاتر بود گرچه تکرار مکررات هم زیاد بود.نیما بامطالعه زیاد و تحقیقات و آشنایی با ادبیات اروپا مخصوصا فرانسه ،توانست تجددی در شعر فارسی بوجود آوردو همینطور شاملو. نویسندگان وشاعرانی که قصد دارند کاری نوو پدیده ای مدرن را بوجود آورند، مستلزم پیمودن راههایی است که بزرگان ادبیات ما طی کرده اند.با آرزوی توفیق بیشتر برای ایرج زبردست که قابلیت و توانمندی در ایشان بالقوه زیاد است.منتظر فعالیتها و آثار بعدی ایشان هستیم. (آوا رضایی)
نقدی بر مجموعه رباعیات شکوفه های خوش پوش اثر ایرج صف شکن چاپ دوم توسط آوا رضایی مجموعه رباعیات دفتر شکوفه های خوش پوش ایرج صف شکن که شامل 154 رباعی است و بسیار خاص می باشد.زیرا شاعری آن را سروده که خودشاعر یست با پس زمینه شع نو ،مدرنیسم و سراینده شعر سپید.بنابراین در رباعی مدرن (از لحاظ تعابیر جدید و مضمون نواز منظری دیگر نگریسته)که حاوی مضامین فلسفی،عشقی و هنری است کاملا موفق بوده (با توجه به هنری که برخاسته از دانش و علاقه ایشان به موسیقی و ساز و آوازو خط و نقاشی است.) لذا صف شکن با دید و درک فوق العاده بالا به جهان هستی نگریسته و گاهاعالم وجود را زیر سوال برده و با مضامین فلسفی مخاطب را همراه شعر و شعور خود به کنه کائنات و باورها درگیر می کند ص (83) گفتم که منم ،شکل سوال آمده ام بی پیرهن و بدون بال آمده ام برگشت و مرا چنین نشان داد به خود در شکل خودم شکل محال آمده ام ویا ص(94) گفتند نگاه کن نظر باز شده در پیری خود معرکه پرداز شده این بال که می سوخت به آن بال بگفت پرواز بدون بال آغاز شده امروزه شاعران سعی بر سرایش با مفاهیم انتزاعی نیز دارند، ایهام آفرینی می کنند وبا سبک و زبان خاص مخاطب را بدنبال افکار خود می کشانند و اذهان خوانندگان را با دریافت های متعدد باز سازی می کنند ناگفته نماند که در شعر کلاسیک هم همینطور. مثلا مخاطبین اشعار حافظ از هر قشر و گروهی که باشند بصور گوناگون مضامین و مفاهیم را دریافت می کنند لذا شعری موفق است که در ذهن مخاطبان تفسیر ،تصویر و مضمون های بی اندازه و متفاوت را ایجاد کند .در اشعار حافظ شاعر قرن هشتمدر چند شعر انتزاع هم دیده می شود.مثلا دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم نقشی به یادروی(خط)تو بر آب میزدم ویا یک دست جام باده و یک دست زلف یار رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
مینید چه تصویر و یا تصاویر زیبایی می توان دریافت کرد. گاهی اوقات خواننده چندد بار شعری میخواند و دریافت ها متعددی میگیرد.بطور کلی هنرمندان در هر زمینه ای که فعالیت می کنند،می خواهند به مخاطبان خود لذت ببخشند.نقاش ،خطاط ،مجسمه ساز ،آهنگسازو غیره در هنرشان با نقش آفرینی و خلاقیت و تاثیر گذاری اثاری جاودان می آفرینند. ص (121) گویند جرا سرخ و سپیدی و بنفش بی پرده بی رنگ چرا این همه نقش بومیم مهیا و کماندار عجب بر بوم قلم می زند و اینهمه نقش صف شکن از تهمتن و رخش از خودسوزی ققنوس تا ماهی سیاه کوچولوی صمد و سه قطره خون صادق یاد میکند. از جمله ویژگیهای رباعیات صف شکن حفظ ارتباط موضوعی و معنایی است که در اغلب رباعیات ایشان دیده میشودهمچنین استفاده از صنایع ادبی از جمله ایهام ،تشبیه ، پارادوکس و.. می باشد. در رباعی ص(79) در پرده یکی نقش هویدا شده بود یک غنچه درون آینه وا شده بود در زیر نگاه تیز شبنم دیدم یک ماه کنار پرده پیدا شده بود می بینیم که یک در میان کلمه در و یک تکرا شده.البته هیچ مشکلی نیست اما برای جلوگیری از تکرارو زیبایی هر چه بیشتر معنا و موسیقی می بایست چنین باشد: تا عنچه درون آینه وا شده بود در پرده یکی نقش هویدا شده بود در زیر نگاه تیز شبنم دیدم یک ماه کنار پرده پیدا شده بود دررباعی ص(117) دیدم که تورا حلقه تدبیر به دست یک کوچه همی دف و یکی عاشق مست چون دانه به دانه در تو تسبیح شدم خندیدی و گفتی که همین است که هست ویا یک دست گل و دست دگر عاشق مست می گفت ببین جهان همین است که هست چون پیچ به پیچ دامنش در پیچید یک کوزه به شانه بود و یک کوزه به دست که ضمن تداعی رباعیات خیام صف شکن با نگرشی نوین مخاطب را کن فیکون می کند. حلقه و دف و گردی آنها و حرکات سر عاشق مست که باز مدور است گردی دانه و تسبیح و کوزه و دور تسلسل جهان هستی و نظم در آفرینش و چرخش ایام و گذشت زمان و حیات و مرگ . بسیاری از رباعیات صف شکن اینگونه است. اگرچه از تعابیر قدیمی هم در رباعیات همچنان استفاده کرده مانند کنگره ایوان ، دامن پر ستاره،نقاش ازل،فرق شکسته،سرای عالم،و..... اندیشه قفلی و کلیدی که پرید پیچید به خود کلید و آن قفل ندید ببینید که چه ایهامی دارد اندیشه قفل و چه بجا پیچیدگیهای انسان را مطرح میکندکه شاملو هم : انسان دنیایی است در رباعی زیرو تعدادی رباعی دیگر گذر عمر و گذشت زمان را می بینیم ص(118) من بی تو توان از تو گفتن دارم هر واژه که گویند نگو من دارم هر برگ که از شاخه جدا گشت بگفت از بهر چه من شتاب رفتن دارم
و سخن نیکوتر اینکه همانطوری که قبلاگفته شدصدای موسیقی را از درون رباعیات صف شکن می شنویم ص(123) ما زخمه به تار دل فراوان زده ایم هر ساز که می گفت بزن آن زدهایم ویاص(90) وانگه زگلوی شعر بر خواهم خاست شیپور به دست و نعره زن بر سر رود به راستی جای تقدیر دارد ویاص(124) دیدی که سرود خوان سرودند به شب هر بغض گلو گرفته ، آواز شود ویا ص(141) می گفت صدا،صدا،صدا می آید این چهچهه از گلوی ما می آید یک لحظه شنیدیم که مرغ دم بخت می گفت ری را، ری را، ری را می آید با آرزوی توفیق هر چه بیشتر صف شکن