عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : چهار شنبه 19 مهر 1396
بازدید : 1085
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : دو شنبه 8 دی 1393
بازدید : 366
نویسنده : آوا فتوحی

 

5. خردورزی

درسروده های مهستی، برخلاف اشعاربسیاری شعرای قبل و بعد از وی، هیچ گونه اثری از مدح شاهان و دیگران دیده نمی شود. شباهت بین اندیشه خیام و مهستی حیرت انگیزاست بطوریکه خوانند نمی داند اورا اُستاد خیــّام بداند یا خیام را استاد وی. شاید هم این دو بی خبر از یگدیگر، با آموختن از خود زندگی، به نتایج واحدی رسیده و اشعار مشابهی سروده اند ـ همان چیزی که شعرا آنرا "توارد" می گویند وما چنین انطباقی را درتاریخ تحول اندیشه ی انسانی فراوان داشته ایم.  مهستی با ریاکاری سرناسازگاری دارد.

یک دست به مصحفیم ویک دست به جام

گه نزد حلالیم وگهی نزد حرام

مائیــــــم دراین گنبــــد ناپختــــــه ی خام

نه کافرمطلق نه مسلمان تمـــام

پیوسته خرابات زرندان خــــوش باد

دردامـن زهد زاهدان آتش با د

آن دلق دوصد پاره وآن صوف کبود

افتاده بزیر پای دردی کش باد

هم مستم وهم غلام سرمستانم

بیزار ززهد وبنده ی رندانم

من بنده ی آن دمم که ساقی گوید

یک جام دگربگیر ومن نتوانم [6]

و این مفهومی است که حافظ آنرا درقرن هشتم هجری می پروراند وخرقه ی زاهدان را گاهی دررهن شراب می گذارد وگاهی آنرا طعمه ی آتش می کند:

گفت وخوش گفت بروخرقه بسوزان حافظ

یارب این قلب شناسی زکه آموخته بود؟

تاریخ مان را باید بازخوانی کنیم و مرواریدهای گرانبهایی که قرن هاست در دل خود اسیر و پنهان کرده است باز یافته و آن ها را قدرشناخته و بازشناسیم.

 



:: برچسب‌ها: مهستی , گنجوی , رباعی , زندانی , فروغ , کتاب , زن , شهر آشوب , پارسی , آفاق , ادبیات , ایران , شیراز , اصناف , ,
تاریخ : سه شنبه 4 آذر 1393
بازدید : 402
نویسنده : آوا فتوحی

 

2. شهرآشوب

شهرآشوب گونه ای از شعرپارسی است که درآن از ابزار کار، مشاغل وحرفه های مختلف وانسان هائی که دررشته های گوناگون بکار مشغولند سخن بمیان آورده می شود. مهستی را باید نخستین شاعر شهرآشوب سرا و در واقع بنیان گذار شهرآشوب درادبیات فارسی شمرد. اشتباه بسیاری ازکسان که اورا عاشق پسر قصـّابی شمرده اند ناشی ازشیوه ی شهرآشوب سرائی اوست که ازکارگران وصنعتگران بسیاری (ازجمله از شاگرد قصـّاب ها) با عاشقانه ترین کلمات یاد کرده است. معین الدین محرابی درشرحی جالب که برشهرآشوب های مهستی نوشته بدرستی خاطرنشان ساخته است که "یک نفر شاعر هر قدر هم که عاشق پیشه ورند ولاابالی باشد نمی تواند درآن واحد عاشق صدها نفر از ارباب حرف واصناف مختلف یک شهرباشد

. آنچه درمورد شهرآشوب های مهستی می توان گفت این است که او به عنوان یک زن از زیبائی وعشق جاودانه ی زنانه ی خود مایه گذاشته، کار را بالاترین و والاترین شرافت آدمی شمرده  و کار و انسان های کارگر را ستوده است. او درباره ی دلبران بزار، پاره دوز، پتک زن، بافنده، حمامی، خاک بیز، نانوا، سوزن ساز، خیــّاط، کله پز، زین ساز، قصاب، صحاف، لباس شوی، میوه فروش، نجــّار، کلاه دوز، نعلبند وبسیاری از حرفه های دیگر عاشقانه سروده است.  این چیزی است که حتی امروز ادبیات نوین ما بدان چندان توجه نکرده است. مثلأ ما بسیاری از محصولات را مصرف می کنیم ولی تولید کنندگانشان را بدست فراموشی می سپاریم؛ دراتاق خود پناه می جوئیم، برتخت خود می آرامیم، اتوبوس و قطار و اتومبیل سوار می شویم، درزیر نور مهتابی مطالعه می کنیم و وسایل مختلف برقی را براه می اندازیم و هرگز به دستها و مغزهائی که همه ی اینها را ساخته است فکر نمی کنیم. چه زیبا بود اگر ادبیات و هنر ما با دیدی انسانی ازکارگران و اربابان حرف وصنایع، معشوق ومحبوب و شهرآشوب های زمانه می ساخت.  به گفته‌ی آقای سعید نفیسی، مهستی نام آورترین زنی است که به زبان پارسی شعر گفته است. تخصص او در سرودن رباعیات درباره‌ی پیشه‌وران و صنعتگران است. جا دارد از برخی از شهرآشوب های مهستی نمونه واریاد کنیم:

صحاف پسر که شهره ی آفاق است

چون ابروی خویشتن به عالم طاق است

با سوزن مژگان بکند شیــــــــرازه

هرسینه که ازغم دلش اوراق اســـــــت

ویا:

آن کودک نعلبنـــد داس اندردست

چون نعل براسب بست از پای نشست

زین نادره ترکه دید درعالم پست

بدری به ســــــُم اسب هلالی بربسـت

واینهم رباعی دیگری که مهستی درباره ی خـــبــّاز (نانوا) سروده است:

سهمــــــی که مرا دلبرخـــبــّـاز دهد

نه از سرکینه، از سرناز دهــــد

درچنگ غمش بمانده ام همچو خمیر

ترسم که بدست آتشم باز دهـــــد

واینهم یک شهرآشوب عالی درباره ی دلبر رخت شوی:

با ابرهمیشـــــــــــه درعتابش بینم

جوینده ی تاب آفتابــــــــــش بینم

گر مردمک دیده ی من نیست، چرا؟

هرگه که طلب کنم، درآبش بینــم

و اینهم ستایش یک زن عاشق پیشه است از پسرک تیراندازی که دراین فن مهارتی داشته است:

کاشکی انگشتوانت بودمـــــی

تا درانگشتت همی فرسودمــــی

تا هرآنگاهی که تیر انداختـی

خویشتن را کج بدو بنمودمـــــی

تا بد ندان راست کردی اومرا

بوسه ای چند ازلبش بربودمـــی [5]

مهستی درشهرآشوب های خود مرزهای دینی، طبقاتی وقومی بدور می افکند و انسان و کار شرافتمندانه انسانی را مورد ستایش قرار می دهد و بدینوسیله بعنوان ستایشگر راستین زندگی قــد علم می کند.

4. طنز گویی

مهستی درطنز بحق از متقدمین عبید زاکانی است. درطنزهای مهستی نیز مانند دیگر طنزپردازان قبل ازوی (ازجمله طنزپردازان کلاسیک عرب) کلمات بظاهر رکیک بکرات بکاررفته است. استفاده ازاین شیوه احتمالأ به علت عریانی زبان وحساس سازی وجلب توجه عامه به پیام موجود درطنز صورت پذیرفته است. آماج طنز مهستی، با سنجش معدود اشعاری که ازاو دردست ماست، بی عدالتی اجتماعی وخرافه گری مذهبی است. مهستی دررابطه با بی عدالتی مستتر در ازدواج مردان پیربا دختران جوان چنین سروده است:

شـــــــــوی زن نوجوان اگر پیربود

چون پیربود همیشه دلگیـربود

آری مثل است اینکه زنان می

درپهلوی زن تیر به از پیربود

سعدی با الهام ازاین شعراست که بعدها ضمن حکایتی درباب ششم گلستان می نویسد "زن جوان را اگر تیری درپهلو نشیند به که پیری."

درطنز ذیل مهستی قاضی شهر و روابط غیرعادلانه ی خانوادگی اورا به سخره گرفته است ـ رابطه ای که طی آ ن قاضی ناتوان ازانجام وظایف زناشوئی دختری جوان را بخاطرحفظ حیثیت شغلی نداشته اش اسیرچهاردیواری خانه کرده است:

قاضی چو زنش حامله شد زارگریست

گفتا زسر کینه که این واقعه چیســـــــــت؟

من پیرم و _____ من نمی خیزد هیــــــچ

این قحبه نه مریم است این بچه زکیست؟

این طنز نه تنها قاضی قدرقدرت را ازعرش به فرش می اندازد وبا طنزله می کند، بلکه کــّـل دستگاه فئودالی و سنت درباری که چندزنی ونهاد حرمسرا درآن نقش مسلط دارد را بطورغیرمستقیم به ریشخند می گیرد. ازفحوای شعرمعلوم است که قاضی بخاطر"حفظ آبروی خود" این راز را ازپرده برون نمی افکند. درحدود سه قرن بعد عبید زاکانی تحت تاثیر مهستی درپند سی ام "رساله صد پند" نوشت "دخترفقیهان وشیخان وقاضیان وعوانان {ماموران اجرای مالیات} مخواهید...."



:: برچسب‌ها: مهستی , گنجوی , رباعی , زندانی , فروغ , کتاب , زن , شهر آشوب , پارسی , آفاق , ادبیات , ایران , شیراز , اصناف , ,
تاریخ : چهار شنبه 28 آبان 1393
بازدید : 417
نویسنده : آوا فتوحی

 

مردها وقتی عاشق می شوند


به دنیا می آیند،


و زنها


عاشق که می شوند.... می میرند!

ویسلاوا شیمبورسکا



:: برچسب‌ها: شیمبوریسکا , مرد , زن , دنیا , عاشق , ,
تاریخ : شنبه 24 آبان 1393
بازدید : 339
نویسنده : آوا فتوحی

مهستی، یک زن است و زنانه می سراید، و این از شگفتی های کار مهستی است. نگرشی فلسفی به جهان هستی دارد،  خوشباش است، کار را بالاترین شرافت ادمی می شمارد وبا طنزهای گزنده ی خودساختار مردسالار قبیله ای را به مبارزه می طلبد. مجموعه ی این عوامل است که باعث زندانی شدن این شاعر خردورز و بعدها خرابات نشین شدن او می شود. بطوریکه خود می گوید"ما مردمی ایم ودرخرابات مقیم."

مهستی دریک دوران طولانی هزارساله، بعنوان یگانه زنی درتاریخ ادبیات فارسی باقی می ماند که به عنوان یک زن و با احساسات یک زن شعرسروده است.

ما را به دَم ِ پیر نگه نتوان داشت

در حُـجرهٔ دلگیر نگه نتوان داشت

آن را که سَرِ زلف چو زنجیر بُوَد

در خانه به زنجیر نگه نتوان داشت

هزارسال پس از مهستی، فروغ فرخ زاد با انتشارکتاب عصیان، شعرزنانه را به ادبیات نوین پارسی معرفی می کند و چه تهمت ها که بجان نمی خرد تا جائی که شجاع الدین شفا طی مقدمه ی جانانه ای که همان زمان برکتاب او می نویسد از فروغ عصیانگر دفاع می کند.  اخیرأ بهارسعید شاعرافغان این سد را شکسته است، لیکن مهستی را بازبان بی پروا، شجاع وگستاخانه اش باید مقدم بر فروغ وبهاردانست.

مهستی، سرمست از زیبائی خویش، دست معشوق را برگردن خود می خواهد ومطمئن است که چنین عشق واقعی وجسمانی ایمان صد ساله را برباد می دهد:

تا سنبل توغالیه سایــــــــی نکند

باد سحری نافه گشایــــــی نکند

گرزاهد صد ساله ببیند

درگردن من که پارسایـــی نکند

متاسفانه ادبیات مردانه ی ما کمتربه زنان فرصت هنرنمائی داده است. اگر هم زنی سدهای سکندری را شکسته وشعری سروده است، بخاطرآنکه بتواند به کارهنری خود ادامه دهد، یا شعرش را درهاله ای ازجزم ها پوشانیده است ویا درقالب ومقام مرد شعر سروده است. مهستی سنت شکنی را بجائی می رساند که برشبهایی که با معشوق دربستر ناز آرمیده بوده، با حسرت یاد می کند:

شبها که بناز با تو حفتم همه رفت

دُرها که به نوک مژه سفتـــــــم همه رفت

آرام دل ومونس جانـــــــــم بودی

رفتـــــی وهرآ نچه با تو گفتم همـــه رفت

دررباعی ذیل مهستی با ذکرنام خویش ازعشق وشیدائی خویش سخن می گوید:

ای باد که جان فدای پیغام تو باد

گربرگذری به کوی آن حورنژاد

گودرسرراه مهستـــــــی را دیدم

کزآرزوی تو جان شیرین می داد

و بعنوان یک زن نمی تواند ا زتوصیف زیبائی پسرکی اذان گو خودداری کند:

موذن پسری تازه تراز لاله ی مرو

رنگ رخش آب برده ازخون تذرو

آوازه قامت خوشش چون برخاست

درحال بباغ درنماز آمد ســــــــرو

مهستی دریکی از رباعیات خود، ضمن برخورداری از احساس زیبای احترام به خویشتن، بازبانی گستاخ وبی پروا ازحق برخورداری خود، به عنوان یک زن، از لذت جویی جنسی سخن می گوید:

من مهستی ام برهمه خوبان شده طاق

مشهــــوربه حسن درخــراسان وعراق

ای پورخطیب گنجه ازبهرخدا

مگذار چنین بسوزم از درد فراق [3]



:: برچسب‌ها: مهستی , گنجوی , رباعی , زندانی , فروغ , کتاب , زن , ,
تاریخ : جمعه 15 آذر 1392
بازدید : 865
نویسنده : آوا فتوحی

 

چرا آهنگسازهای زن اینقدر کم هستند؟
هنوز هم تعداد آهنگسازان مرد از آهنگسازان زن بیشتر است. باید کاری برای این نابرابری انجام دهیم و در این مقاله نشان می دهیم که چگونه.

من از این شعار که می گویند آثار خلاقانه ی زنان و مردان ریشه های متفاوت دارند، بدم می آید یا این که می گویند زنان با الهام از دریا، شعرهای عاشقانه ی ژاپنی و صورت های فلکی، شعر می گویند در حالی که مردها تنها قطعه های پیشرو، ریتمیک و پویا می سازند. همان طور که کاترین بیگلو (Kathryn Bigelow) می تواند فیلمی بسازد که در آن مردهای عرق کرده در عراق یک دیگر را به هوا می فرستند، زنان نیز می توانند آثار تکان دهنده و فانکی بنویسند (نگاه کنید به آنا مردیت و تانسی دیویس).

ارلاندو گاف (Orlando Gough) اپرایی با یک شخصیت زن نوشته بود که در یک فضای خانگی اجرا می شد و من کارهای زیبا، ملودیک و ظریف زیادی را اجرا کرده ام که مردان جوان ساخته اند. هرکسی متفاوت است. هر کسی به گونه ای متفاوت آهنگ می سازد.

اما آیا فاصله ی جنسیتی در صنعت موسیقی وجود دارد؟
البته. اما در هر حال این طور نیست که پیرمردی در اتاقی پر دود و تاریک نشسته باشد و پارتیتورهایی که آهنگسازان زن می فرستند را رد کند. من هیچ گاه در این زمینه تبعیضی را احساس نکرده ام. این یک حقیقت ساده است که آهنگسازان کلاسیک مرد، بیشتر از آهنگسازان کلاسیک زن هستند.

به دلایلی دستیابی به برابری زنان و مردان در زمینه ی آهنگسازی نسبت به رشته هایی مانند ادبیات و هنرهای تجسمی به درازا کشیده شده است. در قرن نوزدهم بود که چاپ کردن آثار نویسنده های زن قابل قبول شد. اما تنها در دو دهه ی گذشته بوده است که آهنگسازان زن از لاک خود درآمده اند و در کمپانی های معروف صوتی دیده می شوند. اما اگر در این زمینه هیچ کمکی به آن ها نشود، هنوز راه زیادی در پیش دارند.

پس چرا شاهد این نابرابری هستیم؟
اگر کمی دایره ی دیدمان را گسترده کنیم، می بینیم که همیشه تعداد پسران نوجوان آهنگساز بیشتر از دختران است؛ اعتماد به نفس دختران نوجوان برای آهنگسازی بسیار پایین آمده است. در مدرسه ی موسیقیِ ترینیتی جونیور که من درس می دهم، تعداد دانش آموزان دختر از پسر بیشتر است. اما تنها یک سوم دانش آموزانی که آهنگسازی می خوانند، دختر هستند.

در کارگاه دخترانه ای که اخیرا حضور داشتم، معلم موسیقی معتقد بود خیلی عالیست که دانش آموزان بتوانند از نزدیک، یک بانوی آهنگساز معاصر را ببینند. در هنرستان و سطح A، دانش آموزانی که در رشته ی آهنگسازی موسیقی کلاسیک تحصیل کرده اند، انحصارا مرد هستند و سفید پوست و البته مرده! کاملا واضح است که اگر دختران با آهنگسازان زن ژانرهای مختلف از نزدیک آشنا شوند، آهنگسازی را به عنوان حرفه ای که جای پیشرفت دارد می شناسند.

تعصب مثبت به پیشرفت این رشته کمک می کند. سال گذشته، انجمن حقوق موزیسین های بنیاد موسیقی، با توجه به آمار های هشدار دهنده، تصمیم گرفت که کاری انجام دهد. در واقع، 28 پروژه را در طرح «زنان آهنگ می سازند» (شامل خود من با پروژه ای در باره ی پرندگان انگلیسی در فولکلور). اکنون نیز، [سازمان] موسیقی بریتانیا (UK Music) برنامه ی "Equality & Diversity" را اجرا کرده است که به تشویق سازمان ها، شرکت ها و افراد می پردازد تا با اجرای یک یا دو برنامه به افزایش برابری و تنوع در سال 2012 کمک کنند.

بی شک برخی افراد خواهند گفت که این کار، اصلاحِ افسار گسیخته ی سیاست هاست. البته آن ها اشتباه می کنند؛ این کار انگیزه ای است – نه تنها برای زنان – بلکه در موسیقی بریتانا برای افرادی با پیش زمینه های قومیتی متفاوت و افراد معلول.

البته ما باید این مشکل نابرابری را به صورت ریشه ای حل کنیم: کسانی که برنامه های تحصیلی و برنامه ی موسیقی ملی را تهیه می کنند و معلمان همه ی سطح ها، باید تلاش کنند نمونه ی آهنگ های ساخته شده توسط آهنگسازان زن را در کلاس تدریس کنند تا آهنگسازی را به عنوان حرفه ای برای زندگی، نفس کشیدن و نهایتا حرفه ای برای زنان و مردان ترویج دهند.

هیچ موفقیتی برای من و همکاران هم جنسم بزرگ تر از این نخواهد بود که الهام بخش دختران باشیم تا همین راه را دنبال کنند. هرچند تحقق این کار به یاری معلمان، برنامه ریزان و سازمان ها بستگی دارد.

guardian.co.uk
زنان موسیقیموسیقی نزد ایرانیان در ۱۸۸۵ میلادی (X)

یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۱ ، حسینعلی ملاح

زنگ
جنس این ساز از برنز است (این همان کاستانیت اسپانیائی هاست) رقاصان به هنگام رقص یک جفت از این زنگ ها را بر سر انگشتان دست خود می بندند. زنگ در تمام ایالات ایران متداول است.

* * *

اسباب های موسیقی که در جشن های عمومی به کار می روند عبارتند از:
نفیر
نفیر همان شاخ گاو یا شاخ قوچ است که درویشان همیشه، به خصوص به هنگام خطر آن را به کار می برند، سازی است که با دهان در آن می دمند و در تمام ایالات ایران متداول است.



چگور
(25)
ساختمان این ساز کاملا شبیه تار است - پنج سیم از مس زرد رنگ دارد که آنها را با ناخن {انگشت سبابه دست راست} به اهتراز می آورند - برخی مواقع، به جای ناخن از یک قطعه پوست بز، برای نواختن چگور استفاده می کنند. این ساز در تمام ایالات ایران متداول است.

دهل
طبل بزرگ یا نوعی طبل است که کاسه صوتی آن از جنس مس یا سفال می باشد - دارای دو کوبه از چوب نازک به نام «ترکه» است که آنها را به دو سوی دهل میزنند - دمبک یا نقاره و دهل و طبل، از آلات موسیقی ضربی است که با چوبی سخت و مقاوم ساخته می شوند.

طبل
طبل سازی است بسیار کوچکتر از دهل که آنرا نیز با دو کوبه چوبی می نوازند.

بوق
بوق سازی است که ویژه جشن ها باشد نیست - این ساز را برای اعلام آماده بودن حمام های گرم به کار می برند - جنس آن از شیشه یا مس زرد رنگ است و در تمام ایالات ایران متداول است.

سوتک
سازی است که از چوب آبنوس یا شمشاد ساخته می شود و مجموعاً دارای ده سوراخ است، نواختنش در همه جا متداول است.

قاشق
این ساز از دو تکه قاشق که بر روی هم نهاده شده است تشکیل می شود، در بخش مقعّر قاشق ها زنگوله هائی به منظور ازدیاد صوت تعبیه شده است، قاشق را با دو تکه ترکه چوبی به نوا درمی آورند.

کرنا
کرنا سازی است به طول دو متر، از جنس مس زرد؛ این ساز را در اعیاد بزرگ، به هنگام برآمدن و فرو شدن آفتاب می نوازند، در شهرهای بزرگ ایران نواختنش متداول است.

سنج (26)
این ساز کاملاً شبیه سمبال (Symbale) است و جزء سازهای همراهی کننده به شمار می آید، در شهرهای بزرگ ایران نواختنش متداول است.

نقاره
مجموعه ای از چند طبل را نقاره می گویند، این طبل ها از جنس مس یا سفال است، کاسه صوتی یکی از آنها بزرگتر از دیگران است، بر دهانه این طبل ها پوست بز کشیده شده و دو «ترکه» که به آن «چوب» می گویند، کوبه های این ساز را تشکیل می دهند.

نی انبان
(27)
{کرنوموز} (Cornomuse) سازی است که در آن نی، به کار رفته است و در صفحات آذریایجان نواخته می شود.

سرنا
{ابوا (Haulois) یا موزت (Musette)}
سازی است بادی که دارای 9 عدد سوراخ است، هشت عدد در یک جانب و یکی در پشت ساز قرار گرفته است، جنس آن از چوب آبنوس است و نواختنش در اعیاد عمومی در سراسر ایران متداول است.

سوتک
نوعی صفاره (یا سوت سوتک) است از جنس سفال که بیشتر برای سرگرمی کودکان بکار می رود – در محفظه سوتک، آب می ریزند تا به هنگام دمیدن در آن صدائی شبیه نوای بلبل از آن استخراج گردد – نوع دیگری سوتک موجود است که ساختمان ظاهری آن شبیه به فلوت است.

***

از آنجا که در موزه کنسرواتوار موسیقی پاریس، هیچ یک از این سازها موجود نیست، هموطنان ما {فرانسوی ها} مطلقا نخواهند توانست، شکل و ساختمان این اسبابهای موسیقی را در اندیشه خود تجسم بدهند، برای اینکه فرانسویان بتوانند با این سازها آشنا شوند، طرح هائی از روی این سازها برای ثبت در تاریخ ترسیم شده است.

یگانه آرزوی ما اینست که: آقای لومر، هموطن عزیز ما، کار را بر کنسرواتوار موسیقی پاریس آسان کنند و مجموعه ای از سازهای یاد شده را فراهم آورند.



:: موضوعات مرتبط: مطالب موسیقی , ,
:: برچسب‌ها: زن , ,
تاریخ : چهار شنبه 13 آذر 1392
بازدید : 789
نویسنده : آوا فتوحی

در 25 اسفند 1328 در شهسوار متولد شدم. صداى خوش از طرف پدر و پدربزرگ به من و خواهرها و برادرانم به ارث رسيده است. بزرگ‌ترين مشوق و حامى من در خانواده پدرم بود و در دوران تحصيل هر وقت برنامه‌اى بود كه از من مى‌خواستند شركت كنم، او نه تنها مخالفت نمى‌كرد، بلكه بسيار هم تشويق مي‌كرد. با حمايت و تشويق‌هاى او بود كه من در مسابقات هنرى مدارس شركت مي‌كردم.

آخرين بارى كه در رشته آواز رتبه اول را در بين تمام دانش‌آموزان سراسر كشور كسب كردم، با استادم مرحوم محمود كريمى كه از اعضاى هيئت داوران بودند آشنا شدم. استاد كريمى مرا بسيار تشويق كردند و پيشنهاد كردند كه براى آموزش موسيقى ايرانى (دستگاه‌ها و رديف موسيقى سنتى) شاگرد ايشان شوم. لذا تحصيل موسيقى سنتى ايران را به طور جدى و مستمر در خدمت آن استاد بزرگوار آغاز كردم. هنوز دو سالى از آموزش من نگذشته بود، كه ايشان براى آغاز كار حرفه‌اى، مرا به وزارت فرهنگ و هنر وقت معرفى كردند. ولى كار آموزش من زير نظر مستقيم ايشان و تا سال‌ها پس از آغاز كار حرفه‌اى ادامه داشت.

همكارى من با وزارت فرهنگ و هنر مدت پنج سال ادامه داشت، كه در اين مدت برنامه‌هايى در تلويزيون اجرا كردم و كنسرت‌هايى در تهران و بعضى شهرستان‌ها و نيز همراه با گروه‌هاى مختلفي كه در آن وزارتخانه فعال بودند، كنسرت‌هايى در خارج از كشور براى معرفى موسيقى سنتى ايران اجرا كردم. تصور مي‌كنم اين كنسرت‌ها بين سال‌هاى 1347 تا 1352 بوده است.

در سال 1352 ازدواج كردم و درست دو ماه بعد از آن از طرف مركز حفظ و اشاعه موسيقى سنتى ايران (وابسته به سازمان راديو تلويزيون) كه به ابتكار و مديريت استاد دكتر داريوش صفوت پايه‌گذارى شده بود، به همكارى دعوت شدم و همراه با گروهى از موسيقيدانان مركز، عازم سفرى به بلژيك و فرانسه براى اجراى كنسرت شديم.

به اين ترتيب همكارى من با مركز حفظ و اشاعه موسيقى آغاز شد و از سال 1352 تا 1357 كه آخرين سال فعاليت حرفه‌اى من بود، به مدت پنچ سال ادامه داشت. در اين دوران در محضر استاد دوامى نيز با سبك اجراى تصنيف‌هاى قديمى و آواز سنتى آشنايى پيدا كردم.

مجموعه فعاليت‌هايى كه در اين دوران انجام شد عبارتند از شركت در سه جشن هنر شيراز، اجراى چند برنامه در تلويزيون، دانشگاه تهران، باغ فردوس، تئاتر شهر و اجراى كنسرت‌‌هاى متعدد در خارج از كشور.

در اواسط سال 1357 جهت شركت در «فستيوال موسيقى آسيا»1 به دعوت «بنياد ژاپن»2 به كشور ژاپن سفر كردم كه شرح مفصل آن در «آواهاى موسيقيايى آسيايى»3 منتشر شده است.

در سال 52 ازدواج كردم و فرزندانم سارا، ليلا و دارا به ترتيب در سال‌هاى 53، 58 و 63 متولد شدند. اكنون دختر بزرگم ازدواج كرده و صاحب دو دختر است.

بعد از انقلاب، در سال‌هاى 57 و 58 و به هم ريختن وضعيت موسيقى ايران فعاليت موسيقى من به ناچار متوقف شد و با به دنيا آمدن فرزند دوم و سومم تمام توجه و وقت من صرف خانواده‌ام گرديد. در سال 70 مركز حفظ و اشاعه موسيقى سنتى مجددا از من دعوت كرد كه در آن مركز به خانم‌ها آواز ايرانى تعليم بدهم. با توجه به اين كه خانم‌ها در هيچ كجا اجازه ابراز وجود در زمينه موسيقى و بخصوص در رشته آواز نداشتند، به نظر مي‌رسيد قدم مثبتى برداشته شده است. بنابراين، همكارى با آن مركز را بيفايده ندانستم و دعوت را پذيرفتم.

فكر مى‌كنم سه يا چهار سال با آن مركز، كه فضايش با فضاى قبلى بسيار متفاوت بود همكارى كردم و شاگردان زيادى در اين مدت با موسيقى دستگاهى ايران آشنا شدند. به هر حال همكارى من با مركز ادامه داشت، تا زمانى كه براى اولين بار در سال 1995 ميلادى با گروهى عازم سفر خارج از كشور شديم و كنسرت‌هايى در اكثر كشورهاى اروپايى اجرا كرديم، كه بسيار مورد استقبال هموطنان عزيز مقيم خارج از كشور قرار گرفت.

همكارى من با مركز، پس از بازگشتم به ايران قطع شد و از آن پس به تعليم خصوصى بانوان در منزل خودم ادامه دادم. از آن تاريخ (1995) تاكنون، سفرهاى خارج از كشور من براى شركت در فستيوال‌هاى مختلف بين‌المللى و اجراى موسيقى سنتى ايرانى براى علاقه‌مندان خارج از كشور آغاز شد و ادامه يافت.

 



:: موضوعات مرتبط: مطالب موسیقی , ,
:: برچسب‌ها: پریسا , خواننده , زن , هنرمند , سایت , ,
تاریخ : چهار شنبه 13 آذر 1392
بازدید : 907
نویسنده : آوا فتوحی

هنگامه اخوان در سال ۱۳۳۴ در فومن دیده به جهان گشود. صــدای خوش در خانواده ی وی موروثی بود ولی او تنهـــــا کسی بود که آموختن آواز را به طور جدی و حرفه ای دنبال کرد. هنگامه خواندن را از ۱۰ سالگی با آموختن آواز دشتی(از متعلقات دستگاه شور که خود دارای گوشه های متنوع است) نزد پدرش آغاز کرد. اولین بار پدر با او در مورد قمرالملوک وزیری صحبت کرد. وی شخصیت قمـــــــر را نه به عنوان یک خواننده بلکه به عنوان انســــانی خیر و نیکوکار می ستود. هنگامــه اخوان پس از اتمام تحصیلات ابتدایی برای دیدن خواهرش به تهران رفت. در هنگام اقامت در تهران خواهرو برادرش او را تشویق به ماندن در تهران و تکمیل تحصیلات موسیقی نمودند. وی در آزمون رادیو برای خوانندگی شرکت کرد. در کاستی که از صــدای خود ضبط وارائه کرده بود یکی از آثار استـــاد تجویدی و تعدادی از ملودی هایی که پدرش به او آموخته بود اجرا شده بود. هیئت داوران متشکل از پنج نفر بود: علی تجویدی . مرتضی حنانه. حبیب ا… بدیعی. جواد معروفی و فلاح که همه از موسیقیدانان مطرح زمان بودند. سه نفر از داوران او را پذیرفته ولی دو نفر از او خواستند در آزمون دیگری شرکت کند. در آزمون دوم هنگامـه اخــوان به دلیل ندانستن ردیف پذیرفته نشد. او در کلاس های ردیف رادیو ثبت نام کـــرد و پس از تکمیل آموخته های خود در آزمون پذیرفته شد. با تشویق مرحوم تجویدی هنگامه اخوان نزد اســــتاد ادیب خوانساری(از اســاتید بزرگ مکتب آوازی اصفهــان) رفت و به آموختن ردیف و تکنیک های آوازی پرداخت. ابراهـــیم ســـرخوش(نوازنده ی مشهورتار) اغلب کــلاس را به منظــورکمک و همنوازی با هنرآمــوزان همـــراهی می کرد. هنگامه اخوان به مدت ده سال نزد استاد خوانساری تلمذ نمود. کلاسها ابتدا در رادیو و سپس در منزل استاد تشکیل می شد. ازسال ۱۳۵۴ هنگامه اخـوان شروع به خواندن در رادیو کرد و کار خود را با بازخـوانی آثار قمرالملوک وزیری آغاز نمود. همچنین با گروههای عارف به سرپرســتی پرویز مشکاتیان. شـیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی و …به عنوان خواننده همکـاری داشت. وی کنسرت هـــای زیادی در ایران و اروپا برگزار کرده است.در سال ۱۳۶۳ از ســـــــوی آرشیو صدا وسیمــا دعوت به همکاری شد.و هم اکنون در وزارت ارشاد به عنوان کارشناس موسیقی مشغول به کار است و به تدریس آواز نیز می پردازد. استاد نصرا… ناصح پور در مورد وی گفته است: هنگــــامه اخوان یکی از بهترین خوانندگان زن ایرانی و صدای او یادآور صدای آسمانی قمر است. او در در چهارمین مجمع عمومی کانون خوانندگــــــان خانه موسیقی به عنوان رئیس این کانون انتخاب شد.



:: موضوعات مرتبط: مطالب موسیقی , ,
:: برچسب‌ها: هنگامه , خواننده , موسیقی , ایران , زن , ,

تعداد صفحات : 124
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 124 صفحه بعد


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com